میگون - قله آبک 99.6.7
لیدر و راهنما : استاد تاجبخش
همنوردان : 5 نفر
عکس : مجتبی عارفی
گزارش : آتیه
با تشکر ویژه از آقای پاکزاد عزیز...
عرض شود که...
هر بار که می رفتیم سرکچال _ این قله آبک بدجوری روبرو مان عرض اندام می کرد ...بی خیال برای خودش لمیده بود و ما را نظاره می کرد...گویی حریف می طلبید...
این بود که در پی فرصتی بودیم برای صعود آبک _ که این هفته دست داد...
گزارش برنامه های آبک حکایت از مسیری سهل الوصول داشت...آدرس استارت برنامه از کوچه سیاهلیزنامی در میگون داده بودند و حرکت روی یال و در انتها عبور از دهلیزی...خوب چی سرراست تر ازین؟؟
و نشان به اون نشان که روز برنامه هر چه میگون را بالا پایین کردیم کوچه سیاهلیز را نیافتیم...عجب آبکی شده بود...رخ نمی داد...
بالاخره با راهنمایی محلی ها و با کلی شک و تردید استارت برنامه را حدود ساعت 8 صبح از کوچه سیما زدیم
(که بعدن کاشف به عمل آمد _ نام کوچه مورد نظراز سیاهلیز به سیما تغییر پیدا کرده)
با بالا رفتن از کوچه های پلکانی و عبور از کنار باغها بالاخره مسیری پاکوب را یافتیم که از کنار دکل بلندی می گذشت...
هیچ گروه و کوهنوردی هم در مسیر نبود...ظاهرن همه حرفه ای ها رفته اند برای صعود دماوند و ما آماتورها اینجا تنهاییم
پس از ساعتی صعود پشت دیوار باغی نشستیم به صبحانه ای سریع السیر و ظرفهای آب را هم از داخل باغ پر کردیم ومجددن به راه افتادیم.
پاکوب شیبی نسبتا تند داشت و گرچه مبهم ولی تا حدودی مشخص بود ...بالاخره بین راه گروه 3 نفره ای را دیدیم که بالاتر از ما در پی یافتن پاکوب مسیرقله با GPS زیر صخره ها گیر کرده بودند...
بالاخره به هم رسیدیم وسلامی و درودی و با همراهی هم پاکوب را ادامه دادیم تا به گردنه ای رسیدیم که ابتدای دامنه های ریزشی بود...
در اینجا برنامه مسیریاب دوست ما هم هنگ کرده بود و جواب نمی داد و متاسفانه پاکوب های ضعیف و گمراه کننده زیادی هم بر روی دامنه کوه به چشم میخورد که بعضا به سنگ و صخره منتهی می شد و گاه به شن اسکی هایی که مناسب صعود نبود
بهرحال با شم مسیر یابی راه را ادامه می دادیم تا به صخره ها برخوردیم...
طبق گزارشها می دانستم که قبل از قله باید از یک دهلیز عبور کنیم و اینجا همه سنگ و صخره بود و دهلیز مشخصی نمی دیدم...پاکوب ضعیفی در میان صخره ها ادامه پیدا می کرد...به نظرم آمد که منظوراز دهلیز همین است و با تصور اینکه بالای صخره ها راه هموار خواهد شد و تابلوی قله را خواهم دید با اجازه حاجی از صخره ها با هیجان و به چالاکی بالا رفتم...
خوب چشمتان روز بد نبیند ... البته که بالای صخره ها خبری از پاکوب و تابلوی قله نبود...گرده های سنگی وحشتناک ادامه پیدا می کرد...
خب فکر اینجاشو دیگه نکرده بودم...باید برمی گشتم پایین و حالا فرود آمدن ازین صخره ها کار آسانی نبود
یکدفعه ترسی به دلم افتاد که خدایا چه کاری کردم...من اینجا چه می کنم...اصلن به پایین آمدن فکر نکرده بودم....
بهرحال دلم را همچون یک حرفه ای قرص نمودم و با حمایت آقا پاکزاد عزیز که واقعن به شایستگی لقب سرپرست دائمی گروه پرسون به ایشان اهدا شده و همواره یارحامی و پشتیبان مطمئن همه اعضا هستند ، از صخره ها پایین آمدم و نفس راحتی کشیدم...
از یافتن مسیر مناسب و ایمن تقریبا ناامید شده بودیم ... در ارتفاع بالای 3300 بودیم و می دانستم که تا قله چیزی نمانده ولی مسیر خطرناک شده بود و راه نمی داد...که ناگهان...باد آمد و بوی عنبر آورد...
آقا غرات عزیز پاکوبی به قول خودش باقلوا را در آنسوی صخره ها یافته بود...ساعت یک بعدازظهر بود و ما برای آخرین بار با امید به اینکه این پاکوب ما را به قله خواهد رساند شانس آخرمان را امتحان کردیم....
الهی به امید تو
و خوشبختانه این بار با عبور از پشت صخره ها به دهلیز آخر قبل از قله رسیدیم و بالاخره تابلوی قله رخ نشان داد...یوهووووو
ساعت 13.40
شادی و هیجان یافتن قله آنقدری بود که همه خستگی ها و کلافگی ها را زدود...
عکسها گرفتیم و با میوه های غنیمتی زیر درختی آبک جشن گرفتیم و در حال تماشای سرکچالها و پناهگاه قرمز رنگ لجنی خستگی در کردیم...
ساعت 14.20 قله را دور زدیم و به طرف شمشک فرود آمدیم...
خوشبختانه مسیر خوبی بود - با طبیعتی زیبا و آرامش بخش و برای ما که از جهنم دامنه های ریزشی جنوبی قله آمده بودیم این دامنه شمالی - اتوبانی بهشتی بود...
آنقدری فرود آمدیم تا به شاسی بلندهایی که از شمشک بالا آمده بودند برسیم و حضورمان را با یوهوووهای پی در پی به آنها ثابت کنیم که بدانند قدرت کوهنورد فراتر از هراتولی است...
ناهار را ساعت 4 بعدازظهر بین راه مختصر اجرا نمودیم و در ادامه راه ساعت 17.30 به جاده رسیدیم واز معدن سنگ جیرود سر در آوردیم...
و اینگونه بود صعود آبک
کوچولوی 3500 متری چغر چموش دوست داشتنی..
آتیه