قله شیرکوه یزد 15-13 اردیبهشت 96
سرپرست: سرکار خانم دکتر گچلو
لیدر و راهنما: استاد تاجبخش
عکاس: پوریا اسکندری
همنوردان: استاد تاجبخش، خانم دکتر گچلو، محمود غرات، مجید کشانی، پوریا اسکندری، امیرحسین پاکزاد، علیرضا اسماعیلی
گزارش: علیرضا اسماعیلی
اولین برنامهی خارج از تهران است که با پرسون همراه میشوم و اولین صعود من به یک قلهی چهارهزارمتری. این برنامه با صعود آقای عظیم قیچیساز به چهاردهمین هشتهزارمتریاش و پیوستن این کوهنورد برجستهی ایرانی به باشگاه هشت هزارمتریها همزمان شده است. به همین خاطر به پیشنهاد بچهها و با زحمت آقا پوریای عزیز بنری برای حمایت از عظیم و پیوستن به کمپین ایران بالا تهیه کرده بودیم: «عظیم عزیز! با تو بر بام کوهنوردی جهان دور افتخار میزنیم!»
جهان، ۱۴ قله بالای هشتهزار متر دارد و فاتحان این قلل عضو باشگاه هشتهزار متریها هستند. آنها فقط ۳۴ نفر از 16 کشور جهان هستند و عظیم قیچیساز ۳۵ساله قرار است با فتح لوتسه ۸۵۱۶ متری، نام ایرانمان را در باشگاه ۸۰۰۰متریهای جهان ثبت کرده و عضو سیوپنجم این باشگاه شود. عظیم الان حدوداً در ارتفاع هفتهزار متری قلهی «لوتسه» است و طبق پیشبینی تا اواخر اردیبهشت این قله را فتح خواهد کرد. اگر عظیم این قله را هم بدون اکسیژن فتح کند به لیست پانزده نفری در جهان میپیوندد که بدون استفاده از اکسیژن مصنوعی به قلههای بالای هشتهزارمتر جهان صعود کردهاند. عظیم یک اعجوبهی کوهنوردی است!
قبل از حرکت، پوریا اطلاعات کاملی از شیرکوه و نحوهی دسترسی به آن در گروه تلگرامی ارسال میکند. یکی از کاملترین مطالب، مربوط به گزارش صعود گروهی به نام «کوهیاران پارس» از شهر شیراز است که اطلاعات بسیار کاملی از این قله و نحوهی صعود به آن ارائه میکند. برای اطلاعات بیشتر اینجا را ببینید.
"شیر کوه مجموعه کوههایی است واقع در استان یزد که مساحتی معادل سه هزار کیلومتر مربع را شامل میشود. این کوهها از جنوبغربی شهر یزد شروع و تا جنوبشرقی آن ادامه دارند. در مغرب یزد پهنای آن ۱۰ کیلومتر و طول آن حدود ۷۵ کیلومتر میباشد. این کوهستان که غالباً در زمستان از برف و یخ پوشیده است، لطيف کننده هوا و تأمين کننده آب بسياري از قنوات يزد(عروس کویر) است و به همين دليل در دل مردم جايگاه ويژه اي دارد و به حق، مادر استان یزد لقب گرفته است. شیرکوه همچنین یکی از نقاط سردسیر و خوش آب وهوای استان محسوب میشود و بیشتر توانمندان یزدی ویلایی در روستاهای اطراف این کوه بویژه در ده بالا ، طزرجان و بنادک سادات دارند.شیرکوه دارای قلههای بلندی بوده و ارتفاع بلندترین نقطه آن که همان شیرکوه نام دارد از سطح دریا در حدود ۴۰۷۵ متر است. به نظر میرسد وجه تسمیه این کوه به دلیل شباهت آن به یک شیر خفته بر دستانش از فاصله دور باشد."
ساعت 19:20 است که در ایستگاه راهآهن یزد از قطار پیاده میشویم. از ایستگاه که خارج میشویم تنها صد متر آن طرفتر مینیبوسی منتظرمان است تا ما را به محل اقامتمان در روستای «دهبالا» ببرد. نقشه گوگل را چک میکنم. از ایستگاه راه آهن که حساب کنی میشود 46 کیلومتر. از یزد خارج میشویم و از طریق بزرگراه یزد-تفت به جاده دهبالا – طزرجان میرسیم. جادهای کوهستانی با کوههایی عجیب و غریب و رمزآلود. در نقطهای از مسیر به یک دوراهی میرسیم که سمت راست به دهبالا و سمت چپ به طزرجان میرسد. هوا تاریک است که به روستای دهبالا میرسیم. این روستا و مناطق اطراف شیرکوه، تنها منطقهی خوش آبوهوای استان کویری یزد است. از جهاتی شبیه به لواسانات و روستاهای اطراف آن است. خانههای ویلایی و گرانقیمت این روستا جالب توجه است. مینیبوس ما را به اقامتگاهی میبرد که از قبل هماهنگ شده است. نام این اقامتگاه «باغ شاه» است.
هماهنگی این برنامهی سهروزه به عهدهی خانم دکتر گچلو بود که به بهترین شکل انجام شد. چهارشنبه 13 اردیبهشت در قالب یک گروه هفتنفره، رأس ساعت 11:30 ظهر از راهآهن تهران حرکت کردیم. حالا که ساعت حدود 9 شب است در باغ شاه مستقر شدهایم.
سوییت بزرگ و زیبایی است. یکی از دربها به حیاط دلباز و زیبایی باز میشود. وسط حیاط استخری بزرگ و اطراف آن با گل و گیاه تزیین شده و گوشهای از حیاط نیز آلاچیق و تختی بزرگ برای استراحت قرار داده شده است. در اقامتگاه، سوپرمارکت و رستورانی نیز وجود دارد که مایحتاج خود را از آنجا تهیه میکنیم. با استراحت در این محل و صرف املت و سوپی سبک و بسیار لذیذ که آقا پوریا آن را با زحمت فراوان درست کرده، خود را برای صعود فردا آماده میکنیم. سوپ امشب دوستان را به یاد سوپ بسیار خوشمزهی پوریا در علمکوه میاندازد و خاطرات آن را مرور میکنند.
ساعت 5 صبح پنجشنبه 14 اردیبهشت است که از باغ شاه خارج میشویم. هوا تاریک و رانندهی خوشقول چند دقیقهای است که منتظر ماست. خنک است اما خیلی سرد نیست. عقب وانت سوار میشویم و حرکت میکنیم. در حالی که از کوچهباغهای ده عبور میکنیم سعی میکنم روزی را که در انتظارمان است در ذهن خود تصویرسازی کنم. این عادت همیشگی من است و بعد از این که در موقعیت قرار میگیرم، صحنهها و شرایط را با آنچه تصور کرده بودم مقایسه میکنم. تصور مسیری که تا به حال نرفتهای کمی دشوار است. در خیال خود غرق شدهام که تویوتایی دولتی از کنارمان رد میشود. اما بعد از آن که ما را پشت وانت میبیند توقف میکند. بوق میزند و دنده عقب میگیرد. به نظر میآید از مسئولین دهیاری روستا باشد. با رانندهی وانت و استاد تاجبخش صحبتی میکند و وقتی پاسخ سوالاتش را میگیرد خداحافظی میکند و از ما دور میشود. خلاصه بعد از یک پشتِ وانت سواری بیست دقیقهای به محلهی «شیخعلیشاه» میرسیم. در زمین مسطحی در کنار یک استخر سیمانی پیاده میشویم.
استاد تاجبخش به همراه رانندهی وانت و آقا پوریا که هدلایت به همراه دارد از ما دور میشوند و قبل از حرکت مسیر را بررسی میکنند. ساعت 5:30 صبح است که پس از بررسی مسیر حرکت توسط استاد تاجبخش در مقابل ماشین آقای راننده جمع میشویم. در روشنایی نور ماشین و با قرار دادن دوربین بر روی کاپوت ماشین عکسی دستهجمعی میگیریم و صعود را آغاز میکنیم. هوا هنوز تاریک است و حس فوقالعادهای دارم. موقعیتی که برای آن لحظهشماری میکردم. نقطهی شروع از کنار استخر سیمانی کوچکی است که در نقشهی ماهوارهای گوگل هم قابل مشاهده است.
در مسیر پاکوپ قرار میگیریم و پس از یک ساعت پیادهروی در داخل درهها، به چشمه و سنگچینی میرسیم که در کنار آن تابلوی «سفیل آباد – 2790 متر» نصب شده است. یکی از خوبیهای مسیر شیرکوه تابلوها است که در نقاط مختلف نصب شده است و راهنمای کوهنوردان و گردشگران این منطقه است. علامتها، پرچمها و فلشهای قرمزی نیز در نقاط مختلف مسیر قرار داده شده است که شما را به سمت قله هدایت میکند. این علامتها برای کوهنوردانی که از شهرهای مختلف به این منطقه میآیند نعمت بسیار بزرگی است، بخصوص وقتی که در داخل دره حرکت میکنی و هیچ دیدی به اطراف نداری.
پس از عبور از این منطقه، در کنار دیوارههای بلندی قرار میگیریم که مرا به یاد دیوارههای بندعیش میاندزد؛ البته چندین برابر بلندتر از آن. دیوارههای بسیار زیبایی که انگار توسط مجسمهساز بزرگی تراشیده شدهاند. از زیباییهای این منطقه، گلهای صورتی رنگی است که مانند گلسنگ و به صورت کلونی بر روی صخرهها روییدهاند. در مسیر، سنگهای بسیار بزرگی را میبینیم که معلوم نیست از کجا آمده اند. شاید از کوه کنده شده و به پایین افتادهاند. شاید هم توسط موجودات فضایی به اینجا آورده شدهاند!
در تمام مسیر که میرویم قلهای زیبا با شکلی عجیب و غریب که برف زیادی هم روی آن قرار دارد پشت سر ما خودنمایی میکند. در مسیر برگشت این قله روبرویمان است و حسرت صعود به آن تنها چیزی است که برایمان باقی میماند. نام این قله برفخانهی طزرجان است با ارتفاع 3990 متر یعنی به بلندی قلهی توچال. قلهای خاص با تیغهها و سوزنیهایی متفاوت که مورد علاقهی سنگنوردان است. سمت راست برفخانه، قلههای آسمان نما دیده میشود که محلیهای اینجا، به آن قلههای گاو و گوساله میگویند.
بالاخره به درهی نجیب میرسیم. درهای که وصف آن را بسیار شنیده بودیم. اما شنیدن کی بود مانند دیدن. درهای سرسبز و بسیار زیبا با شیبی بسیار تند. نفسزنان در حال پیمایش دره هستیم که سه کوهنورد جوان به ما ملحق میشوند. گروهی خونگرم از شهرستان مهریز که هر سهچهار ماه یکبار سری به شیرکوه میزنند. یکی از این دوستان علیرضا است. مهریزی آذری زبانی که ارتباط خوبی با گروه ما خصوصاً استاد تاجبخش و آقای غرات برقرار میکند.
در تمام این مسیر پوریای عزیز و هنرمند با زحمت فراوان به عکاسی مشغول است و معمولاً چند صد متر جلوتر از ما حرکت میکند.
از دره نجیب عبور میکنیم و بر روی یک بلندی قرار میگیریم. از اینجا تا جانپناه اول، در مسیری پاکوب با شیبی ملایم حرکت میکنیم در حالی که آفتاب گرم نیز همراهیمان میکند. چشمانداز روستاهای دهبالا، طزرجان و قلههای برفخانه، آسماننما و شیرکوه از اینجا به قدری زیباست که در وصف آدمی نمیگنجد.
بالاخره به جانپناه اول میرسیم؛ ساعت 9 صبح است. سه ساعت و نیم پیادهروی تا جانپناه اول. در ارتفاع 3550 متری قرار داریم و سه جانپناه در این مکان ساخته شده است.
یکی از جانپناهها فلزی است و به صورت شیروانی ساخته شده است. این جانپناه بین40 تا 50 نفر ظرفیت دارد. دو جانپناه بتونی دیگر یکی با ظرفیت 20 نفر و دیگری با ظرفیت 10 نفر نیز ساخته شدهاند که گرمتر و برای شبمانی در زمستان مناسبترند. جانپناه بتونی بزرگتر را انتخاب میکنیم و در کنار دوستان مهریزیمان به صرف صبحانه مشغول میشویم. دیوارهای این جانپناه با ظرافت و هنرمندی خاصی نقاشی شده است که نظر هر بینندهای را به خود جلب میکند.
از امکانات دیگری که در طول مسیر صعود به خصوص در این جانپناه از آن بهره میبردم اینترنت پرسرعت همراه اول بود. در کنار این جانپناهها، چشمهای نیز قرار دارد که بعد از صبحانه از آن آب برمیداریم و راه قله را در پیش میگیریم.
برای رسیدن به قله دکلهایی را نشان میکنیم که از اینجا به راحتی دیده میشود. در ابتدای حرکت از جانپناه اول به نظر میرسد که مسیر باقیمانده تا قله مسیر کوتاه نیمساعتهای باشد اما برآوردم کاملاً اشتباه است. در شیبی ملایم، دو ساعت و نیم طول میکشد تا به بالای قله برسیم. در واقع برای رسیدن به قله باید شیرکوه را دور بزنی و این راه را طولانی میکند. در مسیری که حرکت میکنیم برفها بهسرعت در حال آب شدن هستند و در بخشهایی از مسیر جریان آب سطح زمین را پوشانده است.
ساعت 12:15 است که به بالای قله میرسیم. در کنار نماد قرآن عکس میگیریم و برای نیم ساعت در جانپناه قله استراحت میکنیم.
بعد از استراحت کوتاه به سمت پایین سرازیر میشویم. سرعت برگشت آنقدر زیاد است که حتی برای ناهار هم توقف نمیکنیم و مسیر 7 ساعتهی صعود را 3.5 ساعته فرود میآییم. این عجله به خاطر آب و هوایی است که در انتظارمان است. طبق پیشبینی و بررسیهای خانم دکتر گچلو، هوای بعد از ظهر بارانی است و به خاطر پیشگیری از خطر صاعقه باید به سرعت خود را به پایین برسانیم.
در حال فرود از داخل درهها هستیم که ابرهای تیره آسمان را میپوشانند و بارش باران غافلگیرمان میکند. بارش شدید باران باعث خروشان شدن آبهای روان داخل دره شده است و عبور از داخل دره را دشوار میکند.
همچنان از میان صخرهها و دیوارههای بلند و خطرناک عبور میکنیم. پایین که میرسیم رانندهی وانت را دویست متر بالاتر از محلی که صبح پیاده شده بودیم میبینیم. رانندهی نازنین به خاطر محبتی که به ما داشت با سختی زیاد ماشین خود را تا چندصد متر بالاتر آورده بود و در میان شن و ماسه گیر افتاده بود. یکی از دوستان مهریزی پشت فرمان مینشیند و با کمک بچهها ماشین را هُل میدهیم و از آنجا خلاص میکنیم.
ساعت 4:30 عصر است که پشت وانت مینشینیم و با عبور از کوچهباغهای سرسبز محلهی شیخعلیشاه به سمت ده بالا حرکت میکنیم. در محلهی شیخعلیشاه، مسجدی نیز وجود دارد جالب توجه است. برخی از گروههای کوهنوردی از این مسجد برای اقامت استفاده میکنند و شب قبل از صعود را در اینجا سپری میکنند.
شب را در ده بالا استراحت میکنیم و روز جمعه ساعت 6 صبح با مینیبوسی که تا ظهر در اختیارمان است به سمت یزد روانه میشویم. طبق برنامه تا ساعت 1 ظهر فرصت داریم تا از مکانهایی از شهر تاریخی یزد دیدن کنیم. در این فرصت کم بعد از یک حلیمخوری دلچسب، خانهی لاریها، آتشکدهی زرتشتیان یزد و دخمهی زرتشتیان را برای بازدید انتخاب میکنیم. بعد از بازدید از این مکانها سری هم به میدان امیرچخماخ میزنیم و سوغاتیها را از آنجا تهیه میکنیم.
ناهار را داخل شهر میخوریم و ساعت 1:30 ظهر خود را به ایستگاه راهآهن میرسانیم و با قطار سریعالسیر به تهران برمیگردیم و به یکی از بهترین برنامههای گروه دوستداشتنی پرسون پایان میدهیم.
در پایان جا دارد از زحمات خالصانهی دو عزیز دوست داشتنی یعنی استاد تاجبخش و خانم دکتر گچلو قدردانی کنم که زحماتشان با این جملات قابل جبران نیست.
مسیر ثبت شده و اطلاعات آماری صعود: