دار آباد به قله کولکچال 95.2.17
کد مطلب : 305
تاریخ : چهارشنبه 29 ارديبهشت 1395 - 10:36

برنامه : دار آباد به قله کولکچال 95.2.17

 

لیدر و راهنما : استاد تاجبخش

 

سرپرست :پوریا اسکندری

عکاس : پوریا اسکندری

همنوردان : 11 نفر

 

گزارش : فریبرز دلشاد

 

صعود این هفته :

      کلکچال از یه ور دیگهblush


 

بنفشه ای خوش رنگ،

دمیده بود در آغوش کوه از دل سنگ،

به کوه گفتم :شعرت خوش است و تازه و تر،

اگر درست بخواهی، من از تو شاعر تر،

که شعرت از دل سنگ است و شعرم از دل تنگ (فریدون مشیری )

 

          

                     

       

جمعه95/2/17

صعود این هفته :کلکچال از یه ور دیگه

 

ساعت 7صبح با رسیدن مینی بوس آقا ی حقیقی به پارک دارآباد برنامه این هفته رو شروع کردیم، نسیم دلنشین صبحگاهی، خروش رودخانه جنب پارک و آواز پرندگان، خود بخود همه ما رو به سکوت وادار کرده، و خوش بش و چاق سلامتی ها هم با ایما و اشاره انجام پذیرفت،

 با بالا رفتن از پیاده راه پله ای در فکر مسیر برنامه اعلام شده بودم، پیاز چال از دارآباد؟ چرا تا بحال  این مسیر رو تجربه نکرده بودم؟ می شه حدس زد استاد چه نقشه ای برای این هفته طرح کرده؟ زهی خیال باطل، بگذریم،

یکی از نکات جالب توجه در دارآباد نبود قهوه خانه و کافه های کنار رودخانه ای و هم چنین مشتریان خاص این طور مکان ها ست. به قول استاد و همنورد گرامی من جناب آقای رضایی؛ اینجا همه کوه نوردن و با کلاس و با حال،

با رسیدن گروه به دو راهی که یکی به سمت یال شن سیاه  وقله دارآباد و دیگری به طرف دره در امتداد رودخانه می رفت ما مسیر سمت چپ و امتداد رودخانه را در پیش گرفتیم،

 قبلا از این راه تا باغچه خلیل رفته بودم ولی بالاتر نه. پس از عبور از پل آهنی روی عرض رودخانه و عبور از چند پیچ و گردنه به محوطه زیبای آبشار چال مگس رسیدیم و بچه‌ها به صرافت انداختن عکس افتادند و دوست هنرمند مان جناب اسکندری با استادی تمام این لحظات زیبا را در قاب دوربین ثبت نموده...

 

 

گل های روییده در رنگ های متنوع در کنار سنگ ها و یا میان دشت  شعر زنده یاد فریدون مشیری را بیادم آورد همانی را که پیشتر نوشتم، بنفشه ای خوش رنگ.....

بارش های نسبتا خوب این فصل تمام مسیر را از این چشم انداز های زیبا آکنده ساخته بود. با پشت سر گذاشتن چال مگس صخره ها یی بزرگ و صعب العبور در مقابل مان آشکار شد که با راهنمایی استاد و استفاده از طناب و جا پاهای فلزی کوبیده شده توسط  عزیزانی از قبل، خود را بالا کشیده و به محوطه بالای آبشار رسیدیم .

به گفته استاد اینجا هفت حوض نام داشت و بسیار دیدنی، پس از انداختن عکسی چند صعود را ادامه دادیم.

 

 

کمی بالاتر باز دوراهی بود، سمت راست به طرف باغچه خلیل وسمت چپ دره ای دیگر ولی در همان امتداد. ما مسیر سمت چپ را انتخاب کرده و راه را ادامه دادیم، چه مسیر سرسبزی،

چقدر هم کنگر داشت این راه، به لطف دوست خوبمان جناب محرابی که تبحری خاص درشناسایی و چیدن گیاهان کوهستان داشتند، تمام بچه‌ها کنگرمفصلی را قبل از صبحانه نوش جان کردند.

 

 

در ساعت 9.30 در کنار تخته سنگ بزرگی فرمان توقف برای صرف صبحانه صادر شد.

 

فرصتی مناسب برای تجدید قوا، البته تنوع سفره صبحانه به لطف همنوردان بی نظیر بود، چند نوع پنیر، مربا شیره عسل، تخم‌مرغ.... و انواع نان ها هنوز مشغول تست نشده بودیم که استاد اعلام نمود به دلیل سنگینی مسیر صعود پیش رو از پر خوری، پرهیز کنید،

ای بابا مگه میشه، ولی خوب تجربه می گفت باید تدبیر  استاد رو اجرا کنیم و به مختصری قناعت.

 در ساعت 10 صبح دستور حرکت مجدد صادر و ما در شیبی نه چندان ملایم در شیاری  صخره‌ای به صعود ادامه دادیم،

 

 

اما انگار صعود امروزمان چیزی کم داشت.خوب که تامل کردم بیادم آمد صدای گرم و اشعار نغز استاد غرات این هفته ما را همراهی نمی کند، جایشان واقعا خالی،

پس از ساعتها بالا رفتن در این مسیر تازه فهمیدم که چرا کمتر از این مسیر شنیده‌ام و کسی را هم در راه ندیدیم، واقعا نفس گیر بود، تا پس از عبور از گوسفندسرایی به آخرین صخره هایی  رسیدیم که اتفاقا به شکل های متنوعی برروی هم بودند.

 

 

پس از عکسی و مکثی از روی یال به طرف چپ ادامه حرکت داده و در ساعت14 خود را به قله شرقی کلکچال رساندیم،

دشت زیبای پیاز چال که انباشته از برف بود فاصله ما بود با توچال، قلل لزون، دارآباد،... چشم اندازی زیبا را در پیش رویمان قرار داده بود که براستی خستگی را از تن جدا می کرد، رسیدن به این بالا و تجربه این لحظات را نمی توان با هیچ لذتی مقایسه کرد.

 

 

پس از توقفی کوتاه از همان مسیر بازگشت کرده و پس از چرخشی به راست از کنار صخره های یاد شده قبلی وارد دره منتهی به گوسفندسرایی بر فراز برجک کلکچال شدیم خود را در ساعت 16 به پناهگاه کلکچال رساندیم، اینجا محل استراحت و صرف نهار بود و باز تنوع غذاهای سرد و گرم که همه بدون تکلف در تست آن شریک می شدیم،

 

 

در ساعت 17 پناهگاه را به سمت پایین و از دره غربی یا همان گلاب دره ترک نمودیم، باران بهاری همراه ما شده و سر و صورت مان را به مانند دشت و کوه می شست، گویی دارد ما را بدرقه می کند.

 به غار آقا بیوک که رسیدیم مختصر توقفی کردیم تا نفسی بگیریم که صدای گرم استاد تاجبخش وهمراهی  زمزمه باران لحظاتی بی بدیل را برایمان رقم زد. حیف که خیلی زود گذشت،

 

 

باز هم حرکت به سمت پایین و در مسیر  وزوا که پر بود از هرچه که من قبلا  از بهشت شنیده بودم، رود های جاری، درختان با شکوه، آبشار، چشمه های جوشیده  از زمین، فرش سبز گسترده شده بر دشت، آواز پرندگان، اینها همه نشانه های بهشت در قرآن کریم است که خداوند متعال گوشه ای از آن را برای باور بیشتر ما در همین نزدیکی به تصویر کشیده است و نامش را وزوا نهاده،

 

                                   

                                               

 

توقفی در کنار چشمه و درنگی در کنار کافه حسین آقا و سپس رسیدن به مینی بوس در پارکینگ گلاب دره پایانی خوش بود بر این برنامه جالب که با همت و هماهنگی سرکار خانم دکتر گچلو و راهنمایی بزرگوارانه لیدر گروه استاد تاجبخش انجام پذیرفت که زبان قاصر است از تشکر از ایشان،

حق همیشه یاورشان و تا صعودی دیگر خدا نگهدار تمام شما دوستان.

 

به امید دیدار.    


منبع : گروه کوهنوردی پرسون - پنجره ای به کوهستان
لینک این مطلب : http://www.window2mountains.comp305