برنامه : آهار - دشت سکوت 94.10.4
لیدر و راهنما : استاد تاجبخش
سرپرست : همت قلی زاده
عکاس : سجاد شاه کمالی
همنوردان : 12 نفر
گزارش : فریبرز دلشاد
بسوی کوه، بسوی قله های با شکوه،
بسوی آبی سپهر، به راه زر نشان مهر،
چو آرزوی ما هوا، خوش است و پاک بروی قله ها،
تن از غبار تیرگی رها، برا چو جان تازه بر بلندخاک، همیشه بر فراز، همیشه سر فراز
حرکت ساعت 5.30 البته با کمی تاخیر از مقابل فرهنگسرا ی بهمن، پس خروج از مسیر شمال شرق تهران به سمت لشگر ک و ادامه مسیر در جاده فشم حاجی آباد به سمت روستای آهار از جاده اصلی خارج شده و در مسیر فرعی خود را به آهار می رسانیم،
تعداد نسبتا قابل توجه خودرو های پارک شده، خبر از استقبال خوب مردم از این بخش طبیعت می دهد، در ساعت 7.15 در هوای صبح گاهی نسبتا سرد و یخ زده، مینی بوس جناب حقیقی را ترک کرده و با پشت سر گذاشتن کوچه پس کوچه های. پیچ در پیچ، اما تمیز روستا راه خود را به سوی ارتفاعات پی می گیریم،
با اشاره استاد تاجبخش، توقف نموده و حلقه معارفه را تشکیل می دهیم، چه جالب است این مراسم که ظاهری تکراری و بطنی نو در هر برنامه دارد، مثلا اینکه متوسط سن تمام اعضا بین 20تا 25است، و بعضی هم سن خود را به جمله تبدیل کرده اند، مانند میان سال، نسبتا جوان و.... چهره خندان دوستان که کمی هم سردی هوا آنرا بر افروخته تر کرده، ما را هم بشاش می کند،
همگی در یک ستون و به ترتیب در پی راهنما و استاد در مسیری شیب دار به حرکت در می آییم،
در راه دوستانی آشنا و از شاگردان سابق استاد را در گروه های دیگر می بینیم، آنان خوشحال از دیدار مجدد جناب تاجبخش و ما خوشحال از مزاح ها و نکته های مورد اشاره حاجی، و در این حال خوب اصلا نمی فهمیم که کی به محوطه زیبا و محصور در باغستانات می رسیم،
بله اینجا بقعه متبرکه دو امام زاده لازم التکریم به نام های سید زاهد وسید طاهر و البته معروف به امام زاده شکر آب است، با اذن راهنما ی بزرگوار مان جهت صرف صبحانه و لختی استراحت، کوله بر زمین می گذاریم، پیدا کردن جای خشک و در امان از باد در حیاط سراسر برف و یخ امامزاده خود حکایتی دارد که فقط با تدبیر به موقع استاد ممکن می گردد.
بچهها سفره صبحانه می گشایند و با صمیمیت تمام هر کدام صبحانه خود را به هم تعارف می کنند، واقعا دلچسب است این صبحانه خودمانی و بی تکلف، آقا ی قلی زاده در کنار آتش بساط چای دودی بر پا می کند و آقا مرتضی سمیعايی نیمرو ی آتشی که پایان بخش صبحانه نیز همین نیمرو داغ بود .
در آن هوای خیلی سرد، با فرمان حرکت در ساعت9.45 با ترک محل به سمت بالا دست و باز هم با نظم و ترتیب به راه ادامه می دهیم . پا کوب و رد پاها در انتها ی کوچه باغ به سمت راست گردش می کند و حاجی ما را به سمت چپ می برد و این یعنی یک راه جدید .
پس از حرکت در میان انبوه برف ها به سمت شمال غربی که گشودن راه در آن به سختی انجام می شود، خود را در بالای یالی میابیم که در سمت چپ آن قله زیبای توچال و مسیر دسترسی به آن و البته بدون آلاینده های شهر تهران مشاهده و در سمت راست دشت زیبا و سراسر پوشیده در برف سکوت و چه آرامشی دارد این دشت، استاد مسیر سمت چپ را انتخاب کرده و ساعاتی ما را در آن مسیر به پیش می برد،
کم کم با اضافه شدن ارتفاع و بیشتر شدن برف ها راه گشایی نیز سخت تر شده و بچه ها با اندک کم توجهی به جای پای نفر جلویی در برف فرو می روند، انگار حاج آقا دلش به حال ما می سوزد و اجازه بازگشت به ما می دهد،
خود را به پایین و دشت سکوت رسانیده و پس از لختی توقف و ثبت عکس های یادگاری توسط آقا سجاد عزیز با راهنمایی استاد راه بازگشت را در پی می گیریم، البته از مسیر های فرعی اختصاصی حاجی که لیز خوردن و فرود آمدن از شیب های تند از جزئیات معمول آن است،
ساعتی دیگر خود را در کوچه باغی میابیم که با خروج از آن در مسیر منتهی به روستاییم و این پایان خوش در ساعت 13.40 بر یک برنامه بی نظیر دیگر است.