قله دماوند از جبهه ی جنوبی مورخ 22 و 230491
کد مطلب : 136
تاریخ : شنبه 31 تير 1391 - 10:54

صعود به قله ی دماوند از جبهه ی جنوبی مورخ 22 و 23/04/91

 

گزارشگر:ئاسو آیت النبی


صعود به قله ی دماوند از جبهه ی جنوبی مورخ 22 و 23/04/91:


همنوردان: امیر کاشانی، رضا نظری، آرش امدادی و ئاسو آیت النبی

دوشنبه بود و من سرگرم کارهام بودم تا بتونم چهارشنبه و پنج شنبه توی دوره ای که از یه ماه پیش ثبت نام کرده بودم، شرکت کنم.
نزدیکای ظهر موبایلم زنگ خورد و دیدم امیره. بعد از سلام و احوال پرسی گفت آقا پایه هستی این هفته بریم دماوند. منو میگی، انگار یه سطل آب یخ ریختن روم. گفتم امیر جان نمیشه هفته ی بعدش بریم. گفت آخه دیگه ماه رمضون شروع میشه و نمیشه. خلاصه گفتم که من نمی تونم بیام، ایشالا خوش بگذره.
روز بعدش بهم خبر دادن که دوره کنسل شده. انگار دنیا رو بهم داده بودن. سریع زنگ زدم به امیر.
امیر، سلام، خوبی؟ میگم برنامه ی دماوند اوکیه؟ منم میام ها. کیا میان؟ چهار نفریم؟ ساعت چند؟ کجا؟ . . .
.
.
.
چهارشنبه شب مهمونی بودیم و تازه ساعت 1 نصف شب من شروع کردم به جمع کردن کوله.
حالا مگه وسایل توی کوله جا میشد؟ یه سری از وسایل رو چپوندم توی یه کیف کمری و بقیه رو هم چپوندم بین کاور کوله و خود کوله.
یا خدا، این کوله که از زمین بلند نمیشه که. ولی اشکالی نداره. هر طور شده میبرمش.
.
.
.
ساعت 5:30 صبح روز پنجشنبه با صدای آلارم موبایل از خواب بیدار شدم و شروع کردم به آماده کردن وسایلم.
ساعت 6:40 (با ده دقیقه تاخیر) رسیدم محل قرارم با امیر. امیر سر وقت اومده بود و داشت بنزین میزد.
سلام کوهنورد، سلام همنورد. کوله مو توی صندوق ماشین جا دادیم و رفتیم سمت تهران پارس، محل قرار با رضا و آرش.
قرار بود اونا ساعت 8 بیان ولی ما خیلی زود رسیده بودیم. ساعت 7:15 بود.
کیسه خواب امیر توی کوله اش جا نشده بود و توی فرصتی که داشتیم با طناب وصلش کردیم به انتهای کوله اش.
ساعت 7:40 بود که رضا و آرش هم رسیدن و بعد از اینکه کوله ها رو بار صندوق کردیم راه افتادیم به سمت جاده هراز.
جاده خلوت بود و خبری از ترافیک نبود. خدا رو شکر.
بومهن، رودهن، امام زاده هاشم و بالاخره پلور.
از میدون مجسمه پیچیدیم توی جاده ای که پلور رو به رینه وصل میکنه. ساعت 9:30 بود که رسیدیم قرارگاه پلور و ماشینو توی پارکینگ اونجا پارک کردیم. سه نفر دیگه اونجا بودن که می خواستن برن گوسفندسرا. باهم یه نیسان گرفتیم و حرکت کردیم به سمت گوسفندسرای احسانی یا همون مسجد صاحب الزمان.


آقا چشمتون روز بد نبینه. عموه توی اون جاده ی کوهستانی 190 تا میرفت
توی جاده خاکی هم که دنده 3 کمتر نمیرفت و عملا کل استخون های ما تبدیل به غضروف شدن.
خلاصه ساعت 10:30 بود که رسیدیم گوسفندسرا. جی پی اس ارتفاع 3024 متر رو نشون میداد. برو بیایی بود. خیلی شلوغ بود. گروه های مختلفی توی منطقه حضور داشتن. اصفهان، کردستان، شیراز، فرهنگسرای بهمن و . . .
ساعت 10:45 حرکتمون رو به سمت بارگاه سوم شروع کردیم. یه ذره بالاتر از گوسفندسرا به شقایق های زیبای دماوند رسیدیم. چقدر زیبا بود. چند تا عکس گرفتیم و به راهمون ادامه دادیم.

               

 

کوه دَماوَند کوهی در شمال ایران است که بلندترین کوه ایران و خاورمیانه و بلندترین قلهٔ آتشفشانی آسیا است. این کوه در قسمت مرکزی رشته‌کوه البرز در جنوب دریای خزر و در بخش لاریجان شهرستان آمل قرار دارد. کوه دماوند که از نظر تقسیمات کشوری در استان مازندران قرار دارد، به هنگام صاف و آفتابی‌بودن هوا، از شهرهای تهران، ورامین و قم و همچنین کرانه‌های دریای خزر قابل رؤیت است.کوه دماوند در سی‌ام تیرماه سال ۱۳۸۷ به عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست آثار ملّی ایران ثبت شد. همچنین کوه دماوند از سال ۱۳۸۱ به عنوان اثر طبیعی ملّی در شمار مناطق چهارگانهٔ ارزشمند از نظر حفاظت محیط زیست قرار گرفته‌است.
از دماوند در اساطیر ایران هم یاد شده‌است و شهرتش بیش از هرچیز به این سبب است که ضحاک(پادشاهی ستمگر و اژدهافش) در آن به بند کشیده شده‌است. در آثار ادبی فارسی نیز فراوان به این اسطوره و به طور کلّی‌تر کوه دماوند اشاره شده‌است. دماوند دارای چشمه‌های آب گرم لاریجان، اسک و وانه است.
منابع مختلف اندازه‌های گوناگونی برای ارتفاع کوه دماوند از سطح آب‌های آزاد ذکر کرده‌اند. به نقل از درگاه ملّی آمار ایران، ارتفاع این کوه ۵۶۱۰ متر است؛ منابع دیگر، از جمله پایگاه ملّی داده‌های علوم زمین ایران و وب‌گاه رصدخانهٔ زمین ناسا، ارتفاع ۵۶۷۰ متر و ۵۶۷۱ متر را نیز برای قلّهٔ این کوه ذکر کرده‌اند. دایرةالمعارف فارسی فهرستی شش موردی از ارتفاع‌هایی را که برای این قلّه آمده‌است ذکر می‌کند که از ۵۵۴۳ تا ۶۴۰۰ متر می‌رسد.
برای رسیدن به قله دماوند، مسیرهای مختلفی وجود دارند که شناخته‌شده‌ترین آن‌ها این جبهه‌ها هستند:
جبههٔ شمالی؛ مسیر صعود این جبهه از میان دو یخچال سیوله (سمت راست) و دوبی سل (سمت چپ) صورت می‌گیرد.
جبههٔ شمال شرقی؛ پناهگاه تخت فریدون در این مسیر قرار دارد.
جبههٔ غربی؛ پناهگاه سیمرغ در این مسیر قرار دارد.
جبههٔ جنوبی؛ از سمت جنوب شرقی کوه. پلور، رینه، گوسفندسرا و بارگاه سوم در این مسیر قرار می‌گیرند.

با چند نفس گیری چند دقیقه ای پس از 3:45 کوهپیمایی نیمه سنگین رسیدیم بارگاه سوم. ارتفاع 4240 متر بود.


غلغله بود. چادرهای رنگارنگ گوشه و کنار برپا شده بودن. ما هم روی یکی از سکوها یه جا پیدا کردیم و چادرمون رو علم کردیم.
همگی حسابی گرسنه بودیم و رفتیم توی کار نهار. ماکارونی و کوکوی سیب زمینی. بعد از نهار یک ساعتی استراحت کردیم و تصمیم گرفتیم برای هم هوایی کمی ارتفاع بگیریم.
چهار نفری راه افتادیم و تا ارتفاع 4450 متر رفتیم بالا. کمی توی ارتفاع موندیم و برگشتیم بارگاه سوم.
آرش جان زحمت شام رو که نودل و سوپ بود کشید و تصمیم گرفتیم کم کم  بخوابیم.


خوابیدنمون هم داستانی داشت برای خودش. جا نمیشدیم توی چادر که. کل بار و بندیلمون رو گذاشته بودیم بیرون ولی بازم به زور جا شدیم توی چادر.
ساعت 9 بود که رفتیم توی کیسه خوابامون. هوا هم کم کم رو به سردی میرفت ولی کلا هوای خوبی بود.
راستش خواب خوبی نداشتم چون هم جامون خیلی تنگ بود، هم خیلی به کیسه خواب عادت ندارم و هم اینکه بیرون شلوغ پلوغ بود.
ساعت 3:45 بیدار شدم و دیدم اکثر گروه ها دارن آماده میشن برای رفتن. بچه ها هم بیدار شدن و تصمیم گرفتیم عطای خواب رو به لقاش ببیخشیم و ما هم راه بیافتم.
صبحونه مون رو خوردیم و کوله های حمله رو آماده کردیم و با دلی سرشار از امید صعود به قله ساعت 4:50 راه افتادیم.
هوا هنوز تاریک و یه ذره سرد بود. هد لایت هامون رو روشن کردیم و چهار نفری شروع به حرکت کردیم. همون اوایل مسیر دوستی به اسم علی آقا اجازه گرفت که با ما همراه باشه و همرامون اومد.
گروه 5 نفره مون به آرومی شروع کرد به ارتفاع گرفتن از روی گرده ی سنگی که سمت راست بارگاه سوم قرار داشت. هوا تاریک بود و یه وقتایی از مسیر اصلی خارج میشدیم و با کمی تلاش بر میگشتیم به مسیر. کمی بالاتر هوا شروع کرد به روشن شدن و آبشار یخی زیبا رو بالای سرمون دیدیم. همین جاها بود که آقا علی از ادامه ی صعود انصراف داد و برگشت پایین. با چند تا نفس گیری کوتاه ساعت نزدیک 8 رسیدیم به آبشار یخی که البته سمت راست ما بود و یه یخچال بینمون فاصله انداخته بود. جی پی اس ارتفاع رو 5070 متر نشون میداد.
از اینجا به بعد کم کم کمبود اکسیژن خودش رو نشون می داد و  تنفس ها خیلی سریعتر از قبل شده بود. اینجا خیلی از افراد بر می گشتن پایین و صعود رو ادامه نمی دادن. ولی گروه کوچیک 4 نفره ی ما به صعودش ادامه داد.


با زیاد شدن ارتفاع کم کم وارد تپه های گوگردی شدیم و بوی گوگرد زیاد شد. از پایین میشد دهانه های کوچیک و بزرگ خروج دود رو دید. دودکش اصلی هم اون بالا واسه خودش قیامتی به پا کرده بود و هنر نمایی می کرد.


اعتراف می کنم که 100 متر آخر خیلی سخت بود و دعا می کردم که زودتر برسیم به قله. نهایتا ساعت 10:45 بود که پا بر روی قله ی 5671 متری دماوند گذاشتیم و تلاش ها مون به ثمر نشست. نمیدونم چه جوری حس اون لحظه رو براتون توصیف کنم. انشاالله که خودتون برید و اون حس خوب و لذت بخش رو تجربه کنین.
آره، دماوند عزیز به ما افتخار داده بود تا در آغوش قله اش باشیم.


عکس های یادگاری رو گرفتیم و رضا کمی زودتر از ما راهی پایین شد. ما هم رفتیم داخل کاسه ی قله و کمی استراحت کردیم و ساعت 11:35 شروع کردیم به فرود اومدن.
از مسیر شن اسکی که سمت راست قرار داره فرود رو انجام دادیم و ساعت 13:15 بارگاه سوم بودیم.
بعد از خوردن نهار و جمع کردن چادر و بستن کوله ها ساعت 15:20 شروع به حرکت به سمت گوسفندسرا کردیم و ساعت 17:30 رسیدیم پایین.
دوباره نیسان سواری شروع شد ولی این بار توی هوایی مه آلود و خنک.
ساعت 18:30 قرارگاه پلور بودیم و بعد از تمیز کردن لباسامون سوار ماشین شدیم و پس از پشت سر گذاشتن ترافیک جاده هراز ساعت حدود 21:30 رسیدیم تهران و اولین صعود دماوند ما چهار نفر همین جا به پایان رسید.
جای همه ی شما خالی.


نکات مهم:
قبل از صعود به دماوند سعی کنین چند هفته توچال رو صعود کنین و بهتره یه شب مانی هم داشته باشین، خیلی کمکتون میکنه.
هزینه ی نیسان از قرارگاه پلور به گوسفند سرا 50.000 تومنه. برگشتشم همین قیمته.
بارگاه سوم آب داره ولی از اونجا به بالا هیچ آبی وجود نداره.
بارگاه سوم فروشگاه داره و میتونین غذا و آب اونجا تهیه کنین.
سعی کنین چند ساعتی از مسیر قله رو توی تاریکی قبل از صبح طی کنین.

 


منبع : گروه کوهنوردی پرسون - پنجره ای به کوهستان
لینک این مطلب : http://www.window2mountains.comp136