برنامه : قله قلعه دختر 91.2.1
( مسیر رفت از آهنگرک و بازگشت از شکرآب )
ليدر و مسوول گروه : استاد تاجبخش
سر پرستان : آقایان رضا نظري و حسيني و خانم گچلو
مسول انضباطي : آقاي حاتمي
عكاس : عباس حاجي زاده و محمود اسكندري
عقب دار : محمود اسكندري
گزارش :محمود اسکندری
همنوردان:31 نفر
...در يك جوانه نيز، شكوه بهار هست .
روز جمعه اول ارديبهشت ماه 91 است و بعد از يك غيبت نسبتا" طولاني باز هم افتخار حضور در جمع همنوردان عزيز را در گروه پيدا كرده ام . در مسير فرهنگسرا هستم و شورو حال زايدالوصفي دارم . شايد به همين دليل هم هست كه دومين نفري هستم كه بعد از آقا ارش به محل قرار گروه ميرسم .
آرام آرام جمع دوستان تكميل مي شود . ظاهرا تعداد صندلي هاي ميني بوس از تعداد نفرات كمتر است و اينجا ست كه محبت نيز رفيق راه رفقاست و ام پي تري نشستن و بي ريايي چاشني محبت. در اتوبان بعثت نيزبر تعداد افراد شركت كننده در برنامه افزوده مي شود .
اتوبان افسريه و تهرانپارس و استخر و جاده لشكرك و درنهايت رودبار قصران شميرانات. فلق صبحگاهي است و زيبايي آسمان و گروهي استوار و مصمم براي اجراي برنامه ي ديگر كوهنوردي . دوست داشتم از اين آسمان زيبا عكس بگيرم كه موانع غير طبيعي و تكانهاي ميني بوس و آماتوري بنده اين اجازه رو به من نمي دهد .
از تهران خارج مي شويم و پس از عبور از بلنديهاي جاده لشكرك پس از پشت سرگذاشتن پيچ و خمهاي جاده به ميدانی ميرسيم كه سمت راست به لواسان و سمت چپ آن به اوشان ميرود . مسير سمت چپ را ميرويم . در كنار جاده رودخانه ي خروشان و پرآب است كه مارا مبهوت عظمت و شكوه و زيبايي خوفناك خود ميكند .
رد پاي بهار نيز در همه جا ديده مي شود و برخي درختان حريري از گلها و شكوفه هاي زيباي بهاري بر تن كرده اند كه خود خبراز يك تابستان پر ثمر براي آنهاست .
در میدان امام علی به سمت چپ و به طرف آهار از جاده اصلي جدامي شويم . كوهها بيشتر به چشم مي آيند در اطراف نيز ذوق و هنر بشري با معماريها و نماهاي زيباي ويلاها و خانه ها بر زيبايي مسير افزوده است .
نرسيده به ميدان آهار دوستانمان آقايان اطيابي و كاشاني و حسینی با وسيله شخصي خود در انتظار گروه هستند كه در ميدان آهار به گروه مي پيوندند . در آنجا آقاي دومنيك و همسرشان خانم آني هم منتظر هستند جمع گروه كامل شده است 31 نفر . دم همه شان گرم.
با گذر از روي پل فلزي رودخانه مسير را از ميان كوچه باغها پيش مي گيريم (8:25) كمي جلوتر در كنار رودخانه حلقه معرفي تشكيل ميگردد . حاج آقاي تاج بخش آغاز كننده سخن هستند و پس از سلام و خوشامد گويي به همه ي دوستان و ارائه اطلاعاتي در مورد كوههاي منطقه ، همنوردان با صداي بلند به معرفي خود مي پردازند .
پس از اتمام معرفي دوستان وبه افتخار تك تك همنوردان گروه ، تشويقي صورت مي گيرد و مسووليت افراد به صورت زير مشخص ميگردد.(8:40)
ليدر و مسوول گروه : استاد تاجبخش
سرپرست خانم ها : خانم دكتر گچلو
سر پرست آقايان : رضا نظري و آقاي حسيني
مسول انضباطي : آقاي حاتمي عقب دار : آقاي اسكندري
عكاس : عباس حاجي زاده و اسكندري
قبل از حركت ، نثار روح يكي از نزديكان همنوردمان فاتحه اي قرائت كرده و پس از آن شروع به حركت ميكنيم . استاد در پيشاني گروه و پشت سرشان هم به ترتيب خانم ها و سپس آقايان .
امروز هم مثل هميشه آقا مهدي كلي سرحال و سرخوش هستند و موجبات شادي گروه را هم فراهم مي كنند .
زيادي احساس مسووليت داشتم هم قرار بود گزارش برنامه را بنويسم . عقب دار بودم تازه قرار بود ذوق هنريم در عكاسي رو هم محك بزنم . البته نميدانم و نخواهم دانست كه من خيلي مسووليت پذيرم يا خانم دكتر، ديواري كوتاه تر از ديوار ما پيدا نكرده است و صد البته جهت جلوگيري از تشويش اذهان همنوردان گزينه اول را صحيح ميدانم و خواهم دانست .
كمي بالاتر آبشار زيبا و كوچكي در كنار مسير با جاري شدن آب و پراكنده كردن قطرات آب در فضا تصوير قشنگي را ايجاد كرده و با يك جلوه ي زيباي بصري ، روح انسان را صيقل مي دهد . (9:10)
يك روز تعطيل ، مسير زيباي بهاري ، سنگچين كنار باغها ، جريان زيبا و روح نواز آب رودخانه ، ابرهاي زيباي بهاري ، دوستان و همنوردان پاكتر از آب روان همه و همه موجبات راحتي و آرامش روح و روان ما را فراهم كرده است . واقعا" كه در بهار با شكوفايي طبيعت روح آدمي نيز با آن همنوا مي شود . مشاهده ي لحظات زيبا و با شكوه چه لذتي داره ، انگار در صور دميده شده و هرچه هست جان تازه اي يافته است . همه جا سمفوني بهار است كه طنين انداز است .
مست بهاريم و احساس شاعرانه و عاشقانه و شنيدن اين سمفوني و هارموني طبيعت كه به ناگاه صدا و بعد هم ، صداهايي ما را تا روستايي مي برد كه گويي در سحرگاهان در حال راهي كردن گوسفندان و بره ها همچنين بزها و بزغاله ها به دشت و صحرا هستي و دود تنورهاي خانگي جهت پخت نان از روزنه ها در فضا پيچيده است .
صدايي كه به انكر الاصوات معروف است نيز تصوير ذهني را براي شما تكميل مي كند بله اين يك تصوير سازي ذهني بود پيرو يك انفجار استعداد شگرف انساني در تقليد صداي احشام و اثر بي نظير و بي بديل آن در زنده كردن يك نوستالژي .
در مسير كنار رودخانه جلوتر مي رويم و در زير يك قسمت سنگي كه روبرويمان صخره هاي عظيمي قرار دارد و در داخل آن صخره ها چند غار كوچك به چشم مي خورد ، توقف مي كنيم و استاد در مورد غارها هم توضيحاتي ميدهند.
در ميان صحبت استاد هم انگار از پس زمينه تصوير ذهني مان چهار پايي بي مقدمه در تصوير حقيقي و عيني مان ظاهر و سپس در برابر ديدگانمان ناپديد مي گردد . (9:16) ادامه مسير و باز رود و كوه و جويبار .
از انتهاي گروه عباس را مي بينم كه جلوتر از گروه مترصد شكار تصاوير زيبا و گويا از گروه است كه همينجا جاي تشكر و قدرداني دارد . هرچند كه گه گاهي اين حس مسووليت او با شيدايي و شيفتگي و البته كمي حيراني فراخور دوران نامزدونگ ايشان در هم آميخته و حيران ترش نموده است .
البته ما هم در انتهاي گروه حيران طبيعت هستيم و دوربين به دست ، عكسهاي هنرمندانه از خودمون در مي كنيم كه اگر از فيلتر مميزي خانم دكتر عبور كنه نشان داده خواهد شد .
دو سه تا از دوستان حواس پرت ماهم هر از چند گاهي در انتهاي گروه به دعوت ريواسهاي نورسته و تازه قد كشيده ، پاسخ مثبت ميدهند و از مسير خارج مي شوند كه خب با توجه به وظيفه ي سنگيني كه بردوشم گذاشته اند ( عقب داري گروه) به آنها تذكر ميدهم و حتي اگر لازم باشد خودم در محل حادثه حضور پيدا مي كنم و شرايط را از نزديك مورد بررسي قرار داده و ناخواسته و شايد هم خودخواسته ، نقش مهمي در كوتاهي عمر اين ريواسها برعهده مي گيرم در اين ميان آقاي حاتمي ( مسوول انضباطي !) هم با كارد كوچكي به سراغ ريواسها مي رود تا شايد در برگشت به منزل دست خالي نباشد.
بنده خدا آقا رضا كه مجبور بود مسوليت مسوول انضباطي و عقب دار رو هم برعهده بگيره البته آسو براي اعتراضهاي پيش بيني نشده ي آقا رضا هم راه چاره اي پيدا كرده بود (اين هم سند معتبر)
(9:50) براي خوردن صبحانه و دمي آسودن در يك محوطه سنگ چين توقف مي كنيم و دوستان براي راه اندازي بساط آتش به جمع آوري هيزم مشغول مي شوند هركسي در اين كار، نقش خود را ايفامي كند ولي آقا محمد مظلومي دست پرظاهر شده . خوردن صبحانه در جمع دوستانه و خانوادگي و در يك فضاي صميمي تا ساعت 10:50 طول مي كشد . دوباره راهي مي شويم .
(11:20) به دوراهي ده تنگه مي رسيم و استاد برخلاف انتظار به جاي كوه هملون ، در يك تصميم غافلگيركننده ، قلعه دختر را براي زيارت (صعود) انتخاب مي كنند . بنابراين مسير سمت چپ را بايد برويم . كه در عبور از رودخانه چون بايد چند بار از رودخانه پرآب رد شويم پس از يك سرگشتگي گروهي و پرش از روي رود ، دور كوچكي از كنار چشمه موجود در اونجا كه آب زلال و صافي هم داره مي زنيم و ظرفهاي آب رو پر ميكنيم سپس به سمت قلعه دختر ادامه مسير مي دهيم .
در سمت چپ ، ميان دره ي كوچك ، آبشار فصلي زيبايي وجود دارد . در بهضي جاها هم همچنان برفهاي زمستاني در همسايگي اين رود خوش خيالانه همچنان وفاداري خود را به زمستان نشان مي دهند كه نتيجه اي جز ذوب شدن در گرماي آفتاب بهاري نخواهند داشت و ناچار به جريان رود خواهند پيوست چرا كه فصل فصل بهاران است و موسم شكفتن و رستن .
(11:50) چند نفر از همنوردان ترجيج مي دهند كه با صلاحديد استاد و نظر موافق خودشان مسير را برگردند و بقيه دوستان به سمت انتهاي دره پيش مي روند .
با فاصله گرفتن از انتهاي دره و افزايش شيب مسيربه نقاب برفي زيبايي كه شكل گرفته نزديك مي شويم . از سمت چپ نقاب شيب تندي را طي ميكنيم . در قسمت بالا قلعه از دور نمايان است و ادامه ي مسير حركت را براي ما تعيين مي كند .
پس از يك مكث 5دقيقه اي و پس از خداحافظي دوتن از دوستان و برگشتشان به سمت پايين ، گروه مصمم و استوار بر روي يال با شيب بسيار تند مسير قله را در پيش مي گيرد . (13:20)
مي توان گفت سنگين ترين قسمت برنامه است . عضلات پا فشار زيادي را تحمل مي كنند و خيلي ها دوست دارند كه نفسي تازه كنند ولي به دليل نداشتن زمان كافي با حداقل مكث و تعلل به سمت قله مي رويم .
قله برفي توچال و دامنه هاي نيمه برفي شمالي آن در آميختگي با ابرهاي متراكم بهاري بسيار مناظر با شكوه و خيره كننده اي را ايجاد كرده است . در سمت راست يال و در دور دست ، خانه ها و باغات شهرستانك به چشم مي خورد روبرو هم قلعه بالاي قله با ابهت و شكوه خاصي خودنمايي مي كند .
(14:30) به قله ( قلعه) مي رسيم .در لحظات آخر و در نزديكي قله شوق عجيبي در چهره دوستان هويداست و همه خوشحال از اين صعود موفقيت آميز هستند قبل از رسيدن گروه ما گروهي ديگر در آنجا بودند كه با رسيدن گروه 25 نفره ما ، آنجا را ترك مي كنند .
از قلعه بقايايي بيش بر جا نمانده است اين قلعه كه به قلعه دختر مشهور است در اصل آتشكده دوره ساساني است كه از سنگ و ساروج و در ارتفاع 3189 متري بنا شده است . البته ارتفاع قله در بعضی منابع و نقشه ها 3229 متر و 3243 متر نیز ذکر شده است.
قلعه دختر، قز ماما، قصر دخترك، قلعه دخترك و قزل ماما كجاست؟ تمامي اين نام ها، نام هايي بوده است كه بعد ها به <آدران قصران> داده اند. اكنون بسياري از كوهنورداني كه با قلل مختلف شميران آشنايي دارند آدران قصران را با نام <قلعه دختر> كه در شمال قله توچال قرار دارد مي شناسند، حال آنكه تمامي نام هاي ياد شده را در متون قديم و نوشته هاي جديد مي توان يافت.
آدران چيست؟: آدران =( آذران) همان آتشگاه يا آتشكده است. به روزگار ايران باستان اين كلمه تشكيل يافته از دو بخش <آدر> و <ان> است. بخش نخست به معناي آذر يعني آتش است. در برهان قاطع آمده: آدر بر وزن مادر همان آذر= آتش است. در لغتنامه دهخدا نيز اين معنا ديده مي شد و اما پاره ديگر كه <ان> است كه در نام هاي جغرافيايي علامت نسبت فراوان است، از قبيل گرگان و ...
بنابراين تركيب آذر+ان جايي را تداعي مي كند كه آدر= آذر= آتش در آن بسيار است و اين يادگاري است به روزگار ايران باستان و رواج دين زردشت. در حقيقت با اين توصيف <آدران> همان آتشگاه بوده است
قلعه دختر در عصر ساساني و به فرمان اردشير و به نام ناهيد ايزد دختر زردشتي بنا شده است. ساختمان آن را دو طبقه و از سنگ و كلوخ ساخته اند كه در آن تزئينات گچبري نيز به كار رفته است. آنچه اكنون از آن بنا ديده مي شود بقاياي دو تالار و يك دالان از طبقه اول است. طول تالار ها 4 متر و 60سانتيمتر و عرض تالار غربي 3 متر و 15 سانتيمتر و عرض تالار شرقي 2 متر و 60 سانتيمتر است. پهنه اي كه آتشگاه روي آن ساخته شده به شكل مربعي است كه اضلاع آن هر يك حدود 10 متر و شيب آن از جنوب به شمال قريب به 80/1 متر است كه از مصالح فشرده سنگ و ملات گچ شيب را پر كرده اند. ابعاد كل اين بناي مربع شكل 10 متر و 95 سانتيمتر در 9 متر و 90 سانتيمتر است.
بعد از گرفتن چند عكس و توقفي مختصر، دامنه ي جنوبي قله را فرود مي آييم .در مسير فرود شن اسكي و سر خوردن حسابي بر روي برفها نيز داريم كه كلي سر حالمان مي آورد .
در قسمت پايين و در يك جاي مسطح بساط ناهار را مي گسترانيم(15:30) بعد از خوردن ناهار و خواندن نماز دوباره راه مي افتيم (16:20) گذشتن از اولين پيچ و ديدن درخت بزرك و چشمه با آب گوارا غافلگيرمان مي كند هر چند كه از آنها هم بي بهره نمي مانيم .
مسير فرود راكه به صورت جاده خاكي پيچ در پيچ با مناظری از طبیعت بکر شکرآب مي باشد طي نموده و به آهار و ميني بوس كه دوستان ديگرمان ، داخل آن منتظرمان هستند ، مي رسيم و به سمت تهران حركت ميكنيم .(18:20)
راه تقريبا شلوغ است و تاحدودي ترافيك خودروها وجود دارد ميني بوس توقف نموده و پس از چند دقيقه دوستان همنوردمان با بستني از از بقيه پذيرايي مي كنند بله تولد آقا رضا نظري است . ان شاءالله صد سال زنده و شاداب باشند در ضمن در كيفيت بخشي پذيرايي آقا سروش هم ايفاي نقش نموده بودند ، دست گلشان درد نكند .
تا تهران ودر داخل ميني بوس چنان جو شاد و روحيه بخشي حاكم است كه خستگي برنامه و صعود احساس نمي شود (البته فعلا") ساعت حدود 9 به فرهنگسرا مي رسيم و خداحافظي تا جمعه اي ديگر و برنامه اي ديگر .