دربند- پناهگاه اسپیدکمر 90.8.20
کد مطلب : 101
تاریخ : چهارشنبه 25 آبان 1390 - 06:16

برنامه :دربند- پناهگاه اسپیدکمر  90.8.20

 

لیدر و راهنما : حاج آقا تاجبخش

سرپرست: آقای کشاورز

عکاسان : آقایان کشاورز و فراهانی

همنوردان : 22 نفر

گزارشگر : علیرضا جلالی فراهانی

 

هزینه برنامه : 2000 تومان

 

 

من به وسعت یک هفته دلتنگم تا باز هم در کنار گروه درسی از استقامت و ایثار را فرا بگیرم ...


صبح جمعه آمد و گروه مثل  همیشه  دور هم جمع شدند . طبق برنامه ساعت 6 صبح روبروی فرهنگ سرای بهمن ..البته 4 نفر هم قرار شد در راه به جمع گروه اضافه شوند.

به سمت دربند به راه افتادیم .وقتی به دربند رسیدیم در جایی مناسب گرد هم جمع شدیم و حاج آقا هدف و برنامه گروه را شرح دادند و بعد از معارفه اعضا به یکدیگر حرکت کردیم.

همه جا پوشیده از برف بود . رودخانه جریانی در هم آمیخته از اکسیژن و طراوت باران بود و گاه از زیر پاهایمان می گذشت و گاه از میان صخره ها  و سنگ ها راه خودرا باز کرده  و به راه خود ادامه می داد .هر چه بیشتر پیش می رفتیم هوا آفتابی و گرمتر می شد.

 

گروه جریانی از اخلاق و نظم را  با طبیعت زنده ی کوهستان درآمیخته  بود. می رفتیم و از آموزشهای استاد هم در بین برنامه بهره می بردیم.

 

حدود ساعت 9 صبح جلوی ورودی هتل اوسون صبحانه ای سرپایی صرف کردیم و دوباره براه افتادیم.

 

 

ساعت 10 صبح در بین راه از چشمه  ای  زلال سیراب شدیم  و بعد از استراحت کوتاهی  دوباره حرکت کردیم.

 

برای رسیدن به پناهگاه اسپیدکمر مجبور بودیم که در بین مسیر دو راهی اوسون به ایستگاه 5 ، به سمت راست بیراهه ای را طی کنیم. بیراهه ای با انبوه برفی با قطر شاید نزدیک به یک متر. و جالب است که این حجم برف هم استاد ما  را از هدف برنامه آنروز ( رسیدن به پناهگاه اسپیدکمر) منصرف نساخت. ساعت 11 پاکوب برف در بیراهه آغاز شد.

حاج آقا به عنوان جلودار برفها را پاکوب  و راه را باز می کردند و ما هم همگی به دنبال ایشان.

پس از طی دو سوم  از مسیر ، پاکوب کردن برف به نوبت توسط بعضی آقایان قوی بنیه گروه و با راهنمایی استاد ادامه پیدا کرد.

پاکوب برف همگی مان را خسته کرده بود و ما تازه دانستیم که کوهنوردی واقعی در میان برف یعنی چه .

به گفته حاجی در طی 30 ..40 سال اخیر چنین برفی در این زمان از فصل پاییز بی سابقه بوده و ما هم خوشحال که لذت دیدن چنین برفی را از دست نداده ایم.

راه زیادی به پناهگاه نمانده بود ولی شیب زیاد کوه و پاکوب کردن برف  کمی از سرعت گروه را گرفته بود.

قندیل ها و کوهستان برف پوش  همراه با   صدای یکی از دوستان  که ترانه های دلنشین می خواند جدا روحیه آدم را تصفیه می کرد.

البته بخاطر ارتفاع بالایی که بودیم  یکی از دوستان جمله ای مانند ماشاءالله ....؟؟!!ماشاءالله ؟؟......؟؟!!  را هرچه سعی کرد تا آخر بگه  باز هم نشد نمیدونم چرا ؟؟!!؟؟!!  

راه زیادی  به پناهگاه نمانده بود و از دور مانند کلبه ای سنگی دیده می شد.

 

پناهگاه اسپید کمر  به عنوان اولین جانپناه و یا پناهگاه ایران در ارتفاعات شمالی تهران در سال 1326 یا همت و پشتکار کوهنوردان آن زمان و به ویژه با سعی و کوشش اقای محمد کاظم گیلانپور در محل اسپید کمر در ارتفاع 2810 متری بین راه اوسون و قله توچال ساخته شده است.در ان تاریخ مسیر صعود به قله از طریق مسیر سربند/اوسون/اسپید کمر و قله بود که بدین منظور پناهگاه مذکور در ان نقطه بنا شد.علاوه بر مصالح محلی(سنگ و ماسه) اهک و گچ از تهران  با قاطر تا اوسون حمل می شد و از انجا توسط کوهنوردان به محل ساخت پناهگاه برده می شد.

 

پناهگاه اسپید کمر در سال 1327 با کوشش عده ای از کوهنوردان و با هزینه آنان به اتمام رسید.نمای این پتاهگاه به صورت مخروطی و درون آن دو طبقه بود که بالای آن برای خواب و طبقه زیرین مخصوص غذاخوری و نشیمن ساخته شده بود.

 

این پناهگاه در سال 1375 مرمت و طبقه فوقانی آن حذف شد.پس از ساخت پناهگاه شیر پلا و تغیر محل صعود به قله پناهگاه اسپید کمر چندان مورد استفاده قرار نگرفت.این پناهگاه فاقد آب است ولی در دره پشتی  چشمه ای زلال در دسترس است.

البته پناهگاه بعدها دوباره دوطبقه شد. در حال حاضر این پناهگاه 2 طبقه است و مساحت آن 14 متر مربع می باشد . طبقه اول ارتفاعی نزدیک 3 متر و طبقه دوم ارتفاعی نزدیک 2 متر دارد و راه 2طبقه از هم جدا است و از داخل به هم راه ندارند.

 

ساعت 1 بعدازظهر به اسپیدکمر رسیدیم. در واقع  2 ساعت تمام به پاکوب برفهای مسیر مشغول بودیم.سرما و باد شدید بیرون پناهگاه باعث شد تا پوشش های گرم تری را از کوله ها بیرون بیاریم و خودمون رو مجهز کنیم.

 

پس از کمی استراحت در پناهگاه  راه را به سمت چشمه ای که در دره وجود داشت  ادامه دادیم و با هر قدمی که بر می داشتیم بیش از نیم متر در برف فرو می رفتیم.

 

بعد از چشمه به سمت ایستگاه پنج ولنجک مسیر را ادامه دادیم .

ایستگاه 5 توچال در ارتفاع 2910 متری از سطح دریا قرار دارد و امکاناتی نظیر برق و آّب لوله کشی و تله کابین و تلفن دارد.تاریخ ساخت آن 1353 می باشد و مساحت آن 300 مترمربع است.

وقتی به پناهگاه رسیدیم بساط نهار را آماده کردیم .

 وقتی 2  کوهنورد فرانسوی گروه  ,و سایلی که ما  همراه آورده بودیم نگاه می کردند   ,که از قبیل   پیکنیکی ,ماهی تابه ,ماکارونی ,لوبیا ,تخم مرغ ,سیب زمینی ,نان و میوه بود می خندیدند.

البته جالب این بود که  این ها فقط وسایل یکی از کوله ها بود حالا بقیه بماند.

بعد از صرف نهار تصمیم گرفتیم با تله کابین برگردیم . حدود ساعت 4 بود.البته چند نفری هم پیاده راه افتادند به سمت ولنجک.

نزدیک 2 ساعت طول کشید تا سوار تله کابین شدیم چون جمعیت زیادی آمده بودند و در آخر هم با دفاع حاجی  و چند تا از دوستان از حق سوار شدن مردم عادی بالاخره توانستیم سوار تله کابین شویم.امان از دست این اسکی بازان  مرفه...

وقتی سوار تله کابین بودیم  غروب آفتاب تمامی هوش و حواسمون  رو برده بود.

سرخی ابرها و سفیدی کوهستان در کنار هم چقدر زیبا بود.

 

از ایستگاه یک پیاده پایین رفتیم تا به مینی بوس رسیدیم.

گروه یکی دیگر از اهداف خود را با لذت و قدرت  فتح کرد.

خستگی در وجود هیچ کسی نبود .

راستی یادم رفت بگم شخصیت برتر هفته چند کوهنورد از گروه بودند که برف را پاکوب میکردند و راه را برای بقیه گروه باز می کردند.

و شخصیت بد هفته اسکی بازانی بودند  که بدون صف سوار تله کابین می شدند و تازه سیگارشان راهم کنار نمی گذاشتند و اصلا توجهی به حال مردمی که در سرما در انتظار بودند نداشتند.

من به وسعت یک هفته دلتنگم تا باز هم در کنار گروه درسی از استقامت و ایثار را فرا بگیرم .

 

بیاییم و بگذاریم احساسمان هوایی بخورد,

ووزن بودن را احساس کنیم.


منبع : گروه کوهنوردی پرسون - پنجره ای به کوهستان
لینک این مطلب : http://www.window2mountains.comp101