جمعه 95/04/04
اوشان- روستاي آهار- يال شمالي توچال- قله توچال (3967)
ليدر و راهنما: استاد تاجبخش
سرپرست: خانم دكتر گچلو
مسئول انضباطي: جناب غرات
امداد و نجات: جناب رضايي
عكاس: پوريا اسكندري با همكاري جناب كشاني
همنوردان: 9 نفر
گزارش: پوريا
حركتي پر شور سه روز بعد از انقلاب تابستاني (طولاني ترين روز سال)
و چند روز مانده به تيرگان (روزي كه آرش تير از كمان رها ساخت)
در سومين هفته پياپي مسير توچال
شرق، غرب و اين بار يال شمالي
مسيري كه به گفته اهل فن، سخت ترين راه صعود به توچال مي باشد.
...يا علي گفتيم و در شب ضربت خوردن قدم در راه گذاشتيم...
آغاز:
مدت ها است نقشه كشيده ايم كه تابستان 95، تابستان روياها باشد. و هفته ها است كه استارت زديم...
ساعت 5 صبح از فرهنگسرا راهي شديم، در بين راه همراه شديم و تيم كامل شد.
ساعت 7 با پياده شدن از ماشين در روستاي زيباي آهار و در ارتفاع تقريبي 2100 متري برنامه آغاز شد.
شروع حركت:
در كوچه باغ هاي زيباي آهار در صف مرتب پشت سر استاد قدم برداشتيم و گه گاه يواشكي چند آلبالو چيديم و خورديم.
نيم ساعت بعد از حركت به يك دو راهي در روستا رسيديم. استاد تاج بخش توضيح دادند سمت راست براي صعود به قلعه دختر و سمت چپ در مسير رودخانه به سمت شكراب و مسير ما خواهد بود.
دو راهي بعدي ساعت 8 در مسير ما بود. سمت راست به سمت امامزاده سيد طاهر و سمت چپ بستر رودخانه به سمت ارتفاعات شکراب و مشرف به توچال.
ارتفاع اين محل حدود 2270 بود و وظايف اعضاي گروه محول و سرپرست تعيين گرديد. چند عكس گرفتيم و باز حركت...
آبشار شكراب:
حدود ساعت 9 به محدوده آبشار بسيار زيباي شكراب رسيديم. تا همين جا مسير از زيبايي عالي بود ولي آبشار چيز ديگري بود.
بالا، كنار، زير و حتي پشت آبشار عكس هاي تكي، جمعي، يهويي و ... گرفتيم... عالي بود.
صبحانه:
درست بالاي آبشار در فضايي بسيار دل انگيز در ارتفاع 2600 از ساعت 9:15 تا حدود 10 براي صبحانه اطراق كرديم.
با توجه به بعد مسافت و سنگيني برنامه، سرپرست تذكرهاي مكرري مي دادند ولي آخه مگه ميشه در اون فضا از صبحانه دلچسب گذشت.
چاي دودي در فلاسك ها ذخيره كرديم و باز راهي شديم.
آدمك هاي سنگي و ورود به 3000:
از پايين ترين نقاط مسير در شيب تند دامنه، آدمك هاي سنگي روی یال كه به نوعي نشانه هاي راه هستند، ديده ميشد. اما براي رسيدن به نزديكي آنها راه تمومي نداشت.
مسير بعد از صبحانه دامنه اي بسيار سبز و پر گل و زيبا و پايان ناپذير بود.
نهايتا ساعت 11:30 در ارتفاع 3000 و نزديك آدمكها بوديم ولي دامنه سبز رو به بالاي ما همچنان ادامه داشت و از يال خبري نبود...
يال اصلي:
حدود ساعت 12:15 در ارتفاع 3200 متري يال اصلي قرار گرفتيم. مسير حركت از زنبق و گل هاي وحشي به سنگ هاي شكسته تبديل شد و حتي جاهايي صخره و پلكان هاي سنگي...
شيب يال به گونه اي بود كه حسابي قدر دامنه سبز قبلي را بدونيم...
نكته طنز شوخي برنامه امروز اين بود كه عليرغم حركت رو به جنوب ولي چون در يال شمالي توچال بوديم عملا در حال صعود بوديم چيزي كه در صعودهاي تهران هميشه صعود رو به شمال و فرود رو به جنوب است.
براي رفع خستگي در اين دقايق مكث و عكس راه حل اول بود. بعد درخواست معرفي قله هاي اطراف... در آخر وقتي هيچكدام جواب نداد، جناب غرات عزيز از استاد تاج بخش درخواست كردند صبر كنيم و ايشان علل شكست امپرياليسم در كشورهاي در حال توسعه را با ذكر مثال برايمان توضيح دهند
ميوه خوران:
همچنان روي يال بوديم. حدفاصل ساعت 13 به مدت 20 دقيقه دستور مناسك ميوه خوران داده شد تا تجديد قوا كنيم.
ارتفاع حدود 3450 بود. هوا عالي و باقيمانده يال به سمت قله بسيار طولاني و تماما شيب تند. در اين فواصل بين ما و توچال چيزي شبيه به قله اي ديگر بود كه مانع ديدن توچال ميشد اما عملا گُرده اي از يال بود با صخره و پلكان سنگي تند كه از آن هم گذشتيم.
خربزه اي كه جناب كشاني در كوله قايم كرده و آورده بودند براي طي راه باقيمانده، انرژي خوبي به تيم داد.
يال شمالي نزديك قله:
از 13:20 تا حدود 15:30 با سر قدم هاي عالي استاد تاج بخش مسير بسيار جون دار برنامه را گام به گام طي كرديم.
يكي دو مكث براي نوشيدن آب و عكس داشتيم ولي با ريتمي يكنواخت و مناسب لحظه به لحظه به قله نزديك تر شديم.
بعضي حاضرين بالاي قله با تعجب به تيمي كه از شيب تند يال شمالي در حال صعود بودند نگاه مي كردند...
انصافا هر چه شنيده بودم كه صعود به توچال از آهار، سنگين ترين مسير صعود به اين قله است صحيح بود. ولي حركت و ريتم تيم ما به گونه اي بود كه كمتر از هميشه احساس خستگي داشتم و انصافا امروز بچه ها همه عالي بودند.
در اين دقايق نگاه به پشت سر و ديدن ايگل و آهار و شكراب در خيلي دور دست ها، انرژي مضاعفي بهم مي داد كه چه راهي آمده ايم... خدايا شكر
بر فراز قله 3967 متري توچال:
حدفاصل ساعت 15:30 تا 16 بر فراز توچال بوديم. دماي هوا عالي بود اما غبار مانع ديد دماوند بزرگ ميشد.
بيرون جان پناه با دل راحت نشستيم و تازه چاي دودي هاي صبح از كوله ها درآمد. برخلاف هميشه اصلا باد مزاحم نداشتيم. همنوردان مقيم در قله از ساير گروه ها گپ و گفت و عكس با ما داشتند و باز از ته دل شكر كرديم اين حس و توفيق دوست داشتني را...
تله سواري تا ايستگاه 5 و نهار:
حدودا ساعت 16:45 با تله از ايستگاه 7 به 5 رسيديم و تا ساعت 18 براي استراحت و صرف نهار در ارتفاع 3000 ايستگاه 5 حضور داشتيم.
راستش با توجه به مسير طولاني و سنگين صعود، ته دل دوست داشتم با تله تا ايستگاه 2 پايين مي رفتيم اما بايد براي تابستان روياها حتي برگشت هاي استقامتي داشته باشيم.
مسير اوسون:
كلا نمي دونم چرا اين مسير را براي برگشت دوست ندارم... از ساعت 18 تا 21 در مسير اوسون بوديم.
زيباست اما خسته كننده...
ولي اتفاقي كه منجر به شوخي در گروه شد در طول مسير آنچنان خنده هاي از ته دلي برايمان پيش آورد كه حتي اوسون و يكي دو پيچ و خم خاص در طول مسيرش از اين به بعد برايم خاطره شود.
خنده هايي كه گويي از نشئگي يك برنامه پنج ستاره عالي تابستاني بود.
تابستان روياها...
پايان:
هوا حسابي تاريك شده بود. ساعت 21:30 در ارتفاع 1770 متري محدوده سربند سوار وَن شديم با مزه مزه كردن 14 ساعت و سي دقيقه حركت در برنامه، 1900 متر صعود، 2200 متر فرود و حدود 33 كيلومتر راه طي شده...
ياعلي...
تا بعد...