جمعه 95/03/28
امامزاده داود - گردنه بازارك - قله شاه نشين
ليدر و راهنما: استاد تاجبخش
هماهنگ كننده: آتيه (خانم دكتر)
سرپرست: همت قلي زاده
مسئول انضباطي: محمود غرات
امداد و نجات: نادر رضايي
عكاس: پوريا اسكندري
همنوردان: 10 نفر
گزارش: پوريا
....برنامه بايد جون دار باشه
آخرين برنامه بهار
بهاري پر فشار با خردادي پر از توچال
كلن سطحمون رفته بالا
زير 3500 قبول نداريم ديگه
برنامه بايد جون دار باشه
جوري باشه كه يادمون نره كمتر از دو ماه ديگه قصد سبلان داريم
نيت كرديم براي دماوند بزرگ
دومين برنامه ماه رمضاني ما ساعت 5 صبح و زودتر از هميشه از مقابل فرهنگسراي بهمن آغاز شد. با ملحق شدن چند نفر از همنوردان در طول مسير ميرفت كه آغازي طبق برنامه داشته باشيم تا اين كه رسيديم به محدوده شهران و ابتداي راه امامزاده داود... (توضيح در پي نوشت)
ساعت 7 صبح:
در محوطه پاركينگ امازاده داود و ارتفاعي حدود 2550 راهي شديم به سمت صحن تا طبق سنت ضمن ديدار عكس يادگاري بگيريم.
ساعت 8 صبح:
در بستر رودخانه جايي آبشارگونه براي معارفه گرد آمديم. صحبت هاي دلنشين استاد با رنگ و لعاب سالها تجربه را شنيديم و وظايف محول شد. مسير معرفي و پس از عكس نيم دايره😉راهي شديم.
مسير حركت با دفعه قبل متفاوت بود و بستر رودخانه به سمت شمال را ادامه نداديم. مايل شديم به دره اي با شيب بسيار تند، سايه خور، سر سبز و زيبا با چشمه هاي فراوان كه رو به شمال شرق مي رفت... شايد به نوعي زير قله پلنگچال عمود و رو به بالا مي رفتيم.
اين مسير آنچنان زيبا بود كه چندين بار براي عكس جمعي ايستاديم و البته حكمتي در اين عكس ها نهفته است تا بتوان نفسي تازه كرد...
ساعت 9:15:
شيب اصلي دامنه تمام شده بود و ماها بدون اينكه صدايمان در بياد كه گرسنه ايم ادامه مسير مي داديم تا اينكه در ارتفاع 3200 استاد تاج بخش فضايي وسيع و دشت گونه را در ميانه راه دامنه براي صرف صبحانه انتخاب كردند.
همت عزيز هم سريع بساط چاي دودي را مهيا كرد و با تذكرهاي خانم دكتر دقت مي كرديم زياده روي نكنيم تا در ارتفاع مشكلي پيش نيايد.
ساعت 10 دوباره راهي شديم اما مسير به سمت اشتر گردن مايل نشد. رفتيم به سمت شمالغرب با دور زدن كامل دره از روي دامنه و به سمت گردنه بازارك كه براي من تجربه بار اولي بود
ساعت 11:45:
از دور هر بار به گردنه بازارك نگاه ميكردم برايم جذاب بود و با وقار... حتي راستش از محدوده امامزاده داود كمي دست نيافتني به نظر ميرسيد اما در اين دقايق نزديكش بوديم.
با سر قدم هاي عالي استاد، اصلا احساس خستگي نداشتم و نگاه به پشت سر و مسير طي شده تا اينجا حس خوبي از غرور برام داشت.
خلاصه رسيديم به گردنه بازارك در ارتفاع 3640، هوا عالي، برف هاي يال پشتي بسيار زيبا با نقاب هاي بزرگ و قطور... خط الراس ديدني نيمه خشك نيمه برفي رو به غرب تا قله بازارك و لوارك و روبه شرق تا شاه نشين و مسير ما...
استاد قله هاي مختلف را برايمان معرفي كردند و در ميان همه آنها باز هم ناز و كهار بسيار دوست داشتني من را صدا ميزدند.
كمي جلوتر دماوند بزرگ هم ديده ميشد. از پشت مه و غبار محلي داشت رخ نمايي ميكرد و تقريبا در همون زاويه قله توچال هم هويدا بود.
شكوه و عظمت دماوند زيبا هميشه به گونه اي است كه كلام در وصفش كم مياره...
چندين عكس و گپ و بعد حركت در شيب رو به شرق براي رسيدن به راس شاه نشين
ساعت 13:15:
به قله شاه نشين رسيديم. شاه نشين در واقع خط الراسي است از شرق به غرب مشرف به تهران با مسيري طولاني كه ارتفاع آن در اكثر نقاط حدود 3800 بوده و دو قله با ارتفاع نزديك به 3876 متر دارد.
گام هاي ما بر روي شاه نشين بر روي سنگ هاي سياهي بود كه در اثر سرماي شديد و يخ زدگي كاملا خرد شده اند و در ارتفاع بالاي 3700 هميشه اينگونه سنگ ها زيادند.
در اين دقايق باد شديدي مي وزيد... در حدي كه دو سه بار كلاه برداري كرد و مابقي همنوردان دو دستي كلاه خود را چسبيدند.
بيش از دو ساعت و نيم بر اوج شاه نشين گام برداشتيم و ضمن تمرين هم هوايي از نماي زيباي كوهساران پيرامون لذت برديم.
حتي اون بالاها درياچه اي كشف كرديم و كنار ساحل برفي چندين عكس گرفتيم... خودمون اسمش را گذاشتيم درياچه شاه نشين...
ساعت 14:30:
جايي در فرود از شاه نشين و در مسير ايستگاه 7 تله كابين، همان جايي كه جاده كالسكه رو ناصري هم به آن وارد مي شود، فرمان استراحت و ميوه صادر شد. اين محل حدودا 100 متر از قله شاه نشين پايين تر بود.
توي تمام برنامه ها يكي از لذيذ ترين دقايق برام تايم ميوه خوردن هست كه حسابي ميچسبه.
امروز كيفيت عالي حركت گروه و سر قدم هاي بسيار حساب شده استاد باعث شد نه تنها آثار خستگي در دوستان ديده نشه بلكه اكثرا زمزمه ميكرديم براي تغيير برنامه به سمت قله توچال و پايين آمدن از لزون و پيازچال...
استاد به دور از هيجان و احساسات، زمانبندي مسير پيشنهادي جديد را بررسي كردند و توان بچه ها را مرور نمودند و در نهايت گفتند اجراي اين برنامه براي تيم حاضر مي تواند يك ركورد باشد كه از غربي ترين مسير صعود به سمت توچال برويم و از شرقي ترين نقطه پايين بياييم اما بدون شك راه طولاني برگشت و زماني كه تا حدود 10 شب طول خواهد كشيد، باعث برخورد به تاریکی و خستگي خيلي زياد همنوردان خواهد شد...
حاج آقا تاج بخش حتي براي مديريت هيجان بوجود آمده موضوع را به راي گيري گذاشتند و در نهايت صلاح بر اين شد كه برنامه همان باشد كه اطلاع رساني شده بود.
ذهنم درگير اين تصميم بود كه ارسلان توجه ما را به روبرو جلب كرد. در فاصله اي بسيار نزديك دو آهو ( يا كَل و شايد بز كوهي) بر روي تپه اي حضور داشتند. يكي در آرامش نشسته و ديگري ايستاده و نظاره گر ما...
تا جناب غرات و رضايي عزيز كلاه بر باد رفته آتيه (خانم دكتر) را بيابند، فرصتي شد عكس هايي از اين دو ميزبان زيبا و دلبر بگيرم...
ساعت 15:
سوار تله شديم از ايستگاه 7 عازم ايستگاه 5
ساعت 15:30:
مناسك نهار در ايستگاه 5 در ارتفاعي حدود 3000 آغاز شد و با استراحتي مناسب حدود 2 ساعت اونجا بوديم.
ساعت 18:30:
با طي زمان حدود يك ساعت از ايستگاه 5 به 2 رسيديم و مسير برگشت باز براي من تازگي داشت. به جاي حركت به سمت كماچال، از داخل دره سرازير شديم... راهي كه در پايين يك همنورد غريبه با تعجب در مورد جزييات مسير از حاجي پرس و جو ميكرد...
دقايقي استراحت و باز حركت
ساعت 20:15:
بعد از آخرين شن اسكي ها و دره نوردي ها رسيديم پاي وَن
انتهاي پاركينگ ولنجك در ارتفاع 1830
برنامه امروز بيش از 13 ساعت زمان برد
با 31 كيلومتر مسافت طي شده
صعودي حدود 1350 متر
و فرودي نزديك به 2050 متر
برنامه اي جدي براي آماده سازي
براي اهداف ناب آتي🍀
پي نوشت:
ساعت 5:30 صبح در محدوده شهران جمعيت نگران، آمبولانس هاي در حركت، تراكم ماشين هاي پليس و آتش نشاني خبر از اتفاقي مي داد...
متاسفانه خط لوله اصلي انتقال گاز شمالغرب تهران منفجر شده بود و گويا چند نفري تلفات هم داشته. ابعاد حريق اين رخداد واقعا رعب انگيز بود و هرچه سعي كردم خودم را راضي كنم ولي دلم نيومد از صحنه ها عكس بگيرم. نمي تونستم آغازين عكس هاي برنامه امروزمان را به سوختن و دود شدن اختصاص دهم.
اين اتفاق ها در تهران شلوغ و بي سامان، تلنگري است تا شايد...
اين اتفاق مجبورمان كرد با گذر از شرق به غرب پارك كوهسار و گذر از جاده پر پيچ و خم آن از نقطه اي ديگر به راه امامزاده داود وارد شويم كه عملا يك ساعت زمان از دست رفت.