برنامه: حصارک به فرحزاد 92.7.26
لیدر و راهنما : استاد تاجبخش
سرپرست : آقای قربانی
عکاس : محمد ساعدی
همنوردان: 17 نفر
گزارش : فروغ سادات هاشمی
سلام دوستان عزیز
ساعت از پنج و نیم صبح گذشته بود و گروه پرسون در مقابل درب فرهنگسرا بهمن,هنوز منتظر تعدادی از دوستان بودند.
دوستان مورد نظر بالاخره از راه رسیدند اما پیش از سوار شدن به مینی بوسِ جریمه ای شیرین پرداخت کردند واینچنین بود که اجازه ی سوار شدن آنها و حرکت صادر شد! و جریمه تاخیر، به شکل پرداخت نقدی در بدو ورود برای همیشه مقرر گردید! احسنت...
بد نیست بدانید که این هفته یکی از همنوردان (آقا مرتضی) دایی خود را نیز به همراه آورده بودند که به نظر می آمد از هفته های بعد نیز عضو دایمی گروه شوند.
در بین راه, عکاس باشی این هفته ی گروه را سوار کردیم و کمی جلوتر دو خانم همنورد مهمان نیز با ما همراه شدند.
پس از رسیدن به محله حصارک و انبار نفت شمال غرب تهران تابلوی مجموعه تفریحی کوهسار که نمایان شد وارد مجموعه شدیم و ابتدای دره حصارک پیاده شدیم.
وای چه هوای لطیف و دلپذیری!
** بگذاریم که احساس هوایی بخورد **
ساعت6.50 صبح مثل همیشه دایره ای از دوستان تشکیل و معارفه و تقسیم وظایف نیز انجام شد.
راهنمای گروه:استاد تاجبخش,سرپرست گروه آقای قربانی وعقبدار گروه آقای نظری.
همگی به دنبال استاد تاجبخش، پشت سرهم و با نظم همیشگی وارد دره حصارک شدیم.انبوه زباله های ابتدای مسیر واقعا تاسف آور بود ولی خوشبختانه هر چه پیش می رفتیم طبیعت زیبا بیشتر رخ می نمایاند.
گرچه در بیشتر مسیر در بسترِ خشکِ رود خانه حصارک حرکت می کردیم ولی وجود چشمه های متعدد،خود نشانی از جریان زندگی بود.
ظاهرا در فصل بهار این رود پر آب می شود اما اکنون خالی از آب و لبریز از برگهای رنگارنگ و زیبای پاییزی بود.
در مسیر از میان سنگ ها می گذشتیم .به چشمه ی زیبایی رسیدیم و بطری ها را پر از آب گوارا کردیم وراه را ادامه دادیم.
*** نرسیده به درخت,
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است.
و در آن عشق , به اندازه ی پرهای صداقت , آبی است ***
خزان برگ ها در مسیر راه, دلهایمان را همراه پاییز می کرد و جالب این که تعدادی از دوستان همنورد با وسواس و کوشش عجیبی لابلای این برگ ها ی سحرانگیز به دنبال گردو می گشتند و البته بعضی ها هم به نتیجه رسیدند!
"آقا محمد عکاس هنری برنامه "
حدود ساعت 9.30 فرمان توقف برای صبحانه صادر شد و در کنار چشمه ی زیبای دیگری اتراق کردیم.چای کوهی و نان و پنیر و ریزه خواری..جای شما خالی. ساعت10.30 مجددا به راه افتادیم.
پیش از ورود به سربالایی دره ی حصارک ,استاد تاجبخش در مورد گرفتن انرژی از خاک و رفع درد و خستگی عضلات؛ آموزش زیبا و جالبی ارایه نمودند.
از شیب سربالایی از جنس خاک نرم بالا می رفتیم. برای استراحتی در میان راه به دستور استاد تاجبخش متوقف شدیم, دستکش ها را از دست بیرون آوردیم. ابتدا همگی با زدن انگشتهایمان بر کف دستها, صدایی شبیه نوای باران به گوش کوهستان رسانیدیم. بعد, به نوبت خنده هایی از ته دل سر دادیم که احساس عجیب و جالبی به همراه داشت.
*** زندگی ضربِ زمین در ضربان دل ما,
زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست ***
"قله بند عیش"
بالاخره ساعت 12 به روی یال قله بندعیش رسیدیم که حد فاصل بین دو دره ی فرحزاد و دره ی حصارک است و جاده کشی هم شده ! (جاده ای که به دانشگاه آزاد حصارک می رسد)
در محلی ایمن از باد ، استاد اجازه ی استراحت و خوردن میوه و عکاسی دادند.
*** دشت هایی چه فراخ!
کوه هایی چه بلند! ***
وقتی از آن ارتفاع به مسیری که پشت سر گذاشته بودیم نگاه می کردیم احساس شادمانی و آرامش می کردیم.
"آقا قربانی سرپرست برنامه"
برای برگشت، مدت کوتاهی در مسیر جاده مورد نظربه طرف کتل خاکی پیش رفتیم وسپس در محلی مناسب از شیب دره فرحزاد ومسیر شن اسکی و سنگ ریزه ها به سمت پایین راه را در پیش گرفتیم .
لطف و همیاری بعضی از همنوردان به دوستان تازه وارد قابل تقدیر بود.
*** زندگی خالی نیست :
مهربانی هست, ایمان هست ***
در ادامه مسیر جهت برگشت به محدوده ای از دره ی فرحزاد رسیدیم که نه تنها پاکوب مشخصی وجود نداشت بلکه شاخ و برگ درختان هم ته دره را مسدود کرده و ادامه مسیر را ناممکن ساخته بود.
بهر حال با راهنمایی های استاد وسرپرست راه مناسب را یافتیم و با احتیاط از مناطق پرتگاهی گذشتیم و به جاده اصلی دره فرحزاد در منطقه ای مابین "آب زندگانی " و "یونجه زار " رسیدیم.
طی کردن این قسمت از مسیر بازگشت گرچه کمی ترسناک ولی بسیار جالب و هیجان انگیز بود!
در ادامه ی راه چشمه ای یافتیم و بطری ها را از آب گوارای چشمه پر کردیم.
حدود ساعت 15.30 درکنار جاده قدیمی فرحزاد، به زحمت منطقه ای نسبتا عاری از زباله یافتیم و برای ناهار توقف کردیم و نماز خواندیم و ساعت 16 به راه ادامه دادیم.
از محله فرحزاد عبور کردیم و سلام و خسته نباشیدی از مردم مهربان این منطقه شنیدیم.
*** مردم بالا دست, چه صفایی دارند!
کوچه باغش پرِ موسیقیِ باد! ***
در بین راه,یک وانت بار از پیش رویمان عبور کرد و جالب اینکه دو نفر از همنوردان مهمانِ این هفته که خسته و جا مانده بودند به همراه مراقبین گروه بخشی از مسیر را سوار بر وانت بازگشتند!!
ساعت 17.30 در حاشیه بزرگراه نیایش سوار مینی بوس آقای حقیقی شدیم و جریمه ی شیرین دوستان که بستنی بود, نوش جان کردیم.
*جای شما خالی*
*پدیده ی این برنامه: چارخونه و دایی چارخونه
«آرامش آن لحظه ای است که بدانی
در هر قدم دست تو در دست خداست.
لحظه هایت آرام و شاد باد »
به امید دیدار
هاشمی
هزینه برنامه : 12000 تومان
"عکس هفته "