خب اینروزها در حال آماده سازی هستیم...برای یک ملاقات بزرگ
امروزمیریم مهرچال... یه چهارهزاری در حد لالیگا که قبلن هم تجربه ش کرده ام و همیشه دوستش داشته ام...
ساعت 6.30 امامه ایم...تقریبا قبراق و سرحال
مسیر پاکوبی ست که پس از عبور از رودخانه در کنار آب کم کم ارتفاع می گیرد ...بقایای قلعه مازیار در سمت راست مان دیده میشود..
آهسته و پیوسته در پاکوبی زیگزاگی ادامه می دهیم ...متاسفانه امروز آقا غرات نیست که برایمان شعر بخواند ولی در عوض موسیقی های پر انرژی آقا عارفی و طبیعت زیبای منطقه و هوای خنک صبحگاهی صعود را به کام مان شیرین کرده...
توقفی در کار نیست...قرار صبحانه مان در دشت مهرچال است ...برای ضعفهای ناگهانی ام انجیر خشک دم دست دارم که به کارم میاید...
پس از 3 ساعت و ربع صعود بی وقفه و پس از عبور از تنگه ای روح افزا با چشمه ای بهشتی در ساعت 9.45 صبح به دشت مهرچال می رسیم و می نشینیم به صبحانه...
40 دقیقه ای به صبحانه و گپ و گفت می گذرد و مجددا حرکت...به طرف یال مهرچال
هوا طراواتی بهارگونه دارد و بقایای مختصری از برف زمستانه در عمق دره ها به چشم می خورد...
گروه های دیگری هم در مسیر قله دیده می شوند...گرچه مسیر ما به عبور از داخل دره با شیب بیشتر تغییر می کند...بهرحال مسیرهای انتخابی حاجی ست و ما همگی به این مسیرهای مخصوص عادت داریم...
آهسته و پیوسته و با نفس های عمیق ادامه می دهیم...استراحتی کوتاه و صرف آبمیوه ای در بین راه داریم و باز هم ادامه راه...و بالاخره ساعت 13.20 زیارت قله... خدا قوت به همگی...
با زائران امروز مهرچال عکسی دسته جمعی دایم و بعد می نشینیم به استراحتی و گپ و گفتی و شاید نجوایی عاشقانه با عشق مشترک مان که در هاله ای از غبار فرو رفته...
14.20 آغاز فرود است و این بار از روی یال با سنگچین های بلند و مشخص که شیب کمتری دارد و فشار بر زانوها معتدل تر خواهد بود.
ساعت 15.45 دوباره دشت و ساعتی توقف برای ناهاری دیرهنگام و پایی در آب خنک که انصافا کل وجودمان را ریست می کند و آماده برای ادامه فرود که میدانم هنوز... دوساعتی کار داریم
و بالاخره ساعت 19 شیب تند دره مهرچال را طی کرده ایم و مدهوش از دیدن مینی بوس آقا طهماسبی وسرخوش از این صعود ناب