پنجره ای روبه کوهستان بازشد. این بار از دربند و سوتک روبه ایستگاه ۵ توچال .
در صبحگاهی زیبا و دلنشین از اخرین روزهای اردیبهشت طبق قرار قبلی در خیابان ولی عصر منتظر دوستان بودم تا اینکه وسیله نقلیه گروه از راه رسید و به اتفاق راهی در بند شدیم. در مسیر حرکتمان به میدان تجریش رسیده ،خانم معصومه نیز به گروه ملحق شدند تا تیم ۷ نفره متشکل از اقایان استاد تاج بخش ، غرات، پاکزاد ، و بنده و خانمها دکتر گچلو، معصومه وخانم حاجیلو کامل شد.
با رسیدن پای مجسمه در ساعت 6.20 صعود اغاز میشود . در خنکای صبحگاهی باعبور از کنار باغچه ها و رستورانهای در بندکه هنوز به طور کامل مشغول کار نشده بودند به روستای پس قلعه رسیدیم که بادیوار های کاهگلی وبافت سنتی، دالانهای تنگ وتاریک وکوچه های قدیمی بسیار زیبا خوش امد گوی کوهنوردان بود وهر عابری را هر چند بی ذوق به تامل وا میداشت.
در توقفی کوتاه توضیحات استاد تاجبخش در مورد قدمت هزار ساله روستا ، غسالخانه و قبرستان قدیمی ان خالی از لطف نبود . پس با ذکر فاتحه ای جهت شادی روح درگذشتگان به مسیرمان ادامه داده ، قبل از رسیدن به دوراهی اصلی هتل اوسون و شیر پلا از سمت چپ وارد مسیر پاکوب شدیم که برای بنده و سایر همنوردان تازگی داشت.
در واقع باعبور از شیبی تند جهت دسترسی به یال غربی دره اوسون به صعودمان ادامه دادیم.
بعد از ۲۰ الی ۳۰ دقیقه صعود در حالی که دره اوسون در سمت راست ما قرار داشت و افتاب کم کم خودش رو از پشت کوه بالا میکشید و نگاه های گرمش صورت رو نوازش میداد به دیدار ابشاری زیبا با صدای دلنشین به اسم سوتک رسیدیم .
پس با کمی استراحت وچند عکس یادگاری و شنیدن خاطرات استاد به راهمون ادامه دادیم. شیب ملایم مسیر آواز پرندگان غریو ابشار و منظره دیدنی اون لطف صعود رو دو چندان میکرد . به قول شاعر گل در بر و می در کف و معشوق به کام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است.
به هر جهت ساعت ۷.۵۵ در کنار سایه سار درختان بید ، صفای نهری و شر شر آبشاری کوچک برای صرف صبحانه کوله از دوش گرفته تن به سایه ها دادیم .
صبحانه مختصری خوردیم ومجددا به راهمان ادامه دادیم واین بار در شیبی تند و مسیری بیراهه که همنوردان را به چالش کشیده وهر چه بالا تر میرفتیم مسیر سخت تر میشد تاجایی که در چند مرحله از صعود به ناچار دست به سنگ شده ویا مجبور به تغییر مسیر شدیم که با درایت وراهنماییهای پدرانه استاد همنوردان به خوبی این مرحله از صعود را نیز پشت سر گذاشته به دره نسبتا همواری رسیدیم که در بالای سرمان ایستگاه ۵ خود نمایی میکرد.
اینجا بود که ضمن صعود در شیب ملایم عطر پونه های وحشی و دیگر سبزیهای کوهی که استاد تاجبخش واقای پاکزاد اطلاعات کاملی از انها داشتند مشام همنوردان را نوازش داده انها را به چیدن این گونه های گیاهی دعوت میکرد.
به هر جهت این مرحله ازصعود که در پایان با شیبی تند و نفس گیر به ایستگاه ۵ منتهی میشد نیز به پایان رسیده و در ساعت 11.45 به محوطه ایستگاه ۵ پا گذاشتیم . بعد از چاق شدن نفسها جهت صرف ناهار به سالن رفته بعد از یک ساعت استراحت و صرف ناهار در کنار آقای شجاعی یکی از همنوردان سابق گروه و اشنایی با ایشان ، در ساعت ۱۳ مسیر بر گشت رو در پیش گرفتیم .
مسیری که برای برگشت در نظر گرفته شد یال ولنجک بود که ابتدا با غنیمت شمردن فرصت در یکی از فرازها موفق به صعودی اسان به قله کماچال به ارتفاع ۳۰۵۰ متر شدیم.
موقعیت این قله به شکلی بود که اشراف کاملی به ارتفاعات اطراف داشت به طوری که در سمت غرب عمق دره جنکل کارا و مسیر درکه، بالاتر از آن قله چین کلاغ و دوشاخ وکمی دورتر بند عیش خودنمایی میکردند ودر سمت شرق، قله و اردوگاه کلک چال در مسیر نگاهمان بود.
بعد از بررسی ارتفاعات اطراف و گرفتن عکسهای یادگاری به سرعت فرود افزوده و طبق معمول و عادت گروه بعد مدت کوتاهی که در جاده خاکی طی طریق کردیم مجددا به بیراهه زده همراه با چند فراز و فرود ودر مقاطعی دست به سنگ شدن و در حالی که گرمای هوا تاثیر خود را بر روی همنوردان گذاشته بود . پس از چند توقف کوتاه وحرکت مجدد در حالی که قمقمه تمام همنوردان خالی بود به پارکینگ ولنجک رسیدیم وبا ثبت ۲۲.۵ کیلومتر مسافت طی شده، در ساعت 17 به برنامه خود پایان دادیم و با خدا حافظی و امید به سحر گاهی و صعودی دیگر از هم جدا شدیم .
در پایان خالی از لطف ندانستم که این متن زیبا را تقدیم همنوردان عزیزم کنم.
کوهنوردی یک روش زندگیست ، روشی که در ان یک سیب بین همه اعضاء یک گروه تقسیم میشود روشی که در ان قویترین عضو گروه به پای ضعیفترین راه میرود . راهی که رقابت ندارد، که به رهروانش حقوق نمیدهند و ایشان را به سوت و کف و مشوقان در قله نیازی نیست.
ناجی بی منت یکدیگرند. گروه میسازند تا دل جوانان به سنگ بند کنند تا به ننگ بند نشود . مزدشان معراج روح است و تشویقشان نوازش باد . قانونشان عشق است وقانونگذارشان معشوق .
عشق به طبیعت عشق به زندگیست و زندگی تجلی عشق است و مرگ آنجاست که عشق نیست . کوهنوردی عشق به طبیعت است وعشق به طبیعت ورزش ما نیست باور ماست، زندگی ماست .
به راستی که کوهنوردی یک روش زندگیست.
ادموند هیلاری