ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم
ما کشته ی آن مهرخ خورشید کلاهیم
ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم
...
آغاز:
در جمع دلشدگان پرسون، شاید من بیشتر از همه تشنه صعود به مهرچال بودم. کلا مجموعه قله های رشته لواسان را دوست دارم. این عطش مدت ها باهام بود و امروز در جمع مستان خوشحالم که سرافرازیم...
(درمسیر برگشت شعر ناب دلشدگان فریدون مشیری و نوای جاودانه استاد شجریان در وجودم زمزمه میشد...)
شروع حرکت:
ساعت 7 در روستای امامه از توابع رودبار قصران پیاده شدیم و آماده حرکت از ارتفاع 2250 روستا...
(اطلاعات روستای امامه در گزارش 92/03/31 درج شده است)
در بستر رودخانه به سمت شمال شرق راهی شدیم و با کمی گذر از فضای باغ گونه روستا به محیط خشک دره کوهستانی رسیدیم.
در همان ابتدای مسیر معارفه انجام و تقسیم وظایف صورت گرفت.
حدودا نیم ساعت بعد از حرکت در محدوده ای بالای سرمان قلعه مازیار را می دیدیم...
(اطلاعات این قلعه تاریخی در گزارش 94/05/30 آورده شده است.)
در همین دقایق مسیر حرکت به پاکوب های رو به شرق در دامنه ای بسیار پر شیب متمایل شد و مقصد اولیه، تنگه و دشت مهرچال بود.
صبحانه:
مسیر روستای امامه تا دشت مهرچال بسیار پر شیب بود که به منظور مراعات دو همنوردی که برای اولین بار با گروه همراه شده بودند، مسیر با زمان بیشتری طی شد تا نهایتا گروه اول در ساعت 10:45 و گروه دوم 11:30 به دشت زیبای 3100 متری مهرچال رسیدیم و از چای و خرما بیش از همیشه لذت بردیم...
قله های هَم-هِن و پیرزن کلوم به داخل دشت مشرف بودند ولی برای دیدن قله مهرچال باید حدودا نیم ساعتی از دشت رو به شرق بالا می رفتیم.
حرکت به سمت قله:
ساعت 12 فرمان حرکت به سمت قله داده شد. طبق نظر استاد تاج بخش مقرر شد 4 نفر از همنوردان در دشت بمانند و مابقی راهی قله شوند.
مسیر طولانی و پرشیب بود و با توجه به تاخیر پیش آمده، حرکت در جهت غرب به شرق سمت قله، مستقیم و میان بُر در نظر گرفته شد.
ساعت 13:30 در ارتفاع 3550 تجدید قوا و میوه خوران به سبک همه برنامه ها و باز ادامه مسیر تا نهایتا 14:30 و حرکتی دو ساعت و نیمه...
حضور در قله مهرچال:
راس ساعت 14:30 بر بلندای قله زیبای مهرچال بودیم. هیجان داشتم. استاد را بوسیدم و باز با تمام وجود ممنون ایشان شدم.
آتشکوه، ریزان، ساکا، شهر لواسان، سد لتیان... همه و همه به زیبایی دیده می شدند. با دشت اختلاف ارتفاع 800 متری داشتیم و 1750 متر از امامه بالاتر بودیم.
نیم ساعت در قله برای لذت بردن و گرفتن عکس های یادگاری و کمی تجدید قوا ماندیم...
برگشت به دشت:
مسیر برگشت از قله تا دشت یک ساعت و نیم طول کشید و 16:30 به دشت مهرچال رسیدیم. طبق قرار قبلی گروه اول دوستان دشت را ترک کرده بودند.
نهار:
حدود 45 دقیقه برای نهار وقت گذاشتیم و با برداشتن آب از چشمه برای مسیر طولانی برگشت به روستا از ساعت 17:15 راهی شدیم.
برگشت:
مسیر برگشت طولانی بود، خیلی بیشتر از تصورم... گویی صبح خواب و بیدار یا با هیجان قله رفته بودیم.
در تنگه کنار آبشار عکس یادگاری جمعی گرفتیم...
کنار چشمه هم همینطور...
اکثر مسیر برگشت به گونه ای بود که در سمت چپ ما روستای سبز و زیبای امامه دیده میشد.
اختلاف ارتفاع بسیار زیاد با روستا باعث میشد تخمین درستی از مسافت نداشته باشم اما از همان ابتدا حاجی تاکید داشت 19:30 میرسیم و دقیقا همین هم شد و ما فاصله دشت تا بستر رودخانه روستا را کمی بیش از دو ساعت طی کردیم.
در بین راه برگشت گروه اول دوستانمان را هم دیدیم و باز همراه شدیم.
انتخاب جاده برگشت:
ساعت 20 سوار وَن شدیم که با انتخاب بسیار صحیح مسیر طبق نظر استاد و خانم دکتر، به جای برگشت از مسیر فشم از سمت لواسان برگشتیم و به ترافیک غروب جمعه رستوران های فشم برنخوردیم.
بستنی:
جناب کشانی عزیز به مناسبت سالگرد فوت پدر گرامیشان برایمان بستنی خریدند که چسبید... یعنی واقعا چسبید...
« روحشان شاد »
جز این هنر ندانیم، که هر چه می توانیم
غم از دلها براندازیم، براندازیم...
پی نوشت:
شعر ناب دلشدگان:
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم
ما کشته ی آن مهرخ خورشید کلاهیم
ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم
ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم
صد شور نهان با ما، تاب و تب جان با ما
در این سر بی سامان، غمهای جهان با ما
با ساز و نی، با جام می، با یاد وی
شوری دگر اندازیم، در میکده جان
جمع مستانِ غزل خوانیم
همه مستانِ سراندازیم، سرافرازیم
جز این هنر ندانیم، که هر چه می توانیم
غم از دلها بر اندازیم، براندازیم...
یاعلی
تا بعد...