کوه ها با همند و تنهایند
همچو ما با همان تنهایان
در یک صبح دل انگیز تابستان، مینی بوسِ گروه کوهنوردی پرسون آخرین همنورد را (6:10) در فلکه دوم شهران سوار کرد و پس از عبور از جاده ای پر پیچ و خم در پارک جنگلی کوهسار گروه را به ابتدای دره حصارک رساند.
دوستان پیاده شدند و درنگی کوتاه کردیم و استاد تاجبخش با ذکر صلواتی از همنوردان خواستند که خود را معرفی کنند و سپس سرپرست را تعیین کردند.
6.30 صبح ره توشه بر پشت به راه افتادیم. در پایین دست دانشگاه علوم و تحقیقات بارزترین بنایی بود که خودنمایی میکرد.
برای شروع باید به داخل دره می رفتیم.دره زیبایی که متاسفانه بدلیل مجاورت با ساختمان باغها و تاسیسات دانشگاه در ابتدای مسیر مملو از زباله شده است.
باری، به راه افتادیم. گاه از مسیر هموار و پاکوب و گاه از صخره و سنگلاخ و گاه از میان شاخ و برگ درختان سبز و گاه از لابلای علفهای خشک می گذشتیم.
هوا دلپذیر بود و دره پرآب حصارک پوشیده از درختانی بود که سبزی خود را به گرمای تابستان نباخته بودند. در این مسیر هم رود هست و هم چندین چشمه.
از وظایف سرپرست گذشته از مراقبت از انسجام گروه و رعایت نظم، همانا اخذ جرایم سنگین بستنی خوران نیز می باشد که اگر از عهده این وظیفه خطیر برنیاید و نتواند بستنی گروه را تامین نماید خود مشمول جریمه میشود.
درختانی سبز با برگهایی خشکیده در زیر. گویی دوستی تابستان و پاییز بود در مرداد ماه. طیف زیبایی از سبز و قهوه ای در پیرامونمان بود.
8.50 صبح در سایه سار باغی نشستیم به صبحانه که 40 دقیقه ای طول کشید.
در حرکت پس از صبحانه ، استاد دره سمت راستی را برای ادامه مسیر انتخاب کردند. از میان علفهای خشک گذشته و کم کم ارتفاع می گیریم.
" آقا کوروش گلادیاتور عکاس خوش اخلاق گروه که توی عکسا همیشه پشت دوربینه "
شیب تندی است و برای نفس گیری بین راه چاره ای جز سوالات فنی از استاد نیست!!!
استاد طبق معمول مسیرها و کوه های اطراف را به ما میشناساندند و توصیه موکد میکردند که کوه شناسی و مسیریابی برای یک کوهنورد بسیار مهم است.
ساعت 11 صبح بر فراز یال شرقی بندعیش ایستادیم.
پس از استراحتی کوتاه و صرف میوه به سمت پایین رفتیم.
میگم چرا هرچی صداشون می کنیم کسی جواب نمیده؟!!!!
مسیر پایین رفتن سراشیبی به نسبت تند بود که بخشی از آن با شن اسکی طولانی طی شد.
ساعت 13.20 در کنار چشمه و آب روان بر بساط ناهار نشستیم و تا ساعت 15 استراحت کردیم.
برای برگشت از مسیر بالای دره برگشتیم.از راهی در بعضی قسمتها بسیار باریک که اگر ده تای آن را کنار هم میگذاشتی به زحمت به اندازه کوچه آشتی کنان میشد.
و بالاخره پایان برنامه...
برای اولین بار زود رسیده بودیم و هنوز نیمساعتی مانده بود که مینی بوس برسد و ما مثل بچه های خوب زیر سایه درخت روی جدول کنار خیابان نشسته بودیم و ازینکه قلیون جلوی ما نبود از طبیعت گردان کلی خجالت میکشیدیم!
یکی از همنوردان عزیز طبق قانون "نظام چرا ندارد!" از طرف سرپرست مفتخر به خرید بستنی شد و بدین سان انتظار رسیدن مینی بوس به پایان رسید.