سلام
راستشو بخواهید...هر بار که می رفتیم دشت هویج ، هیبت " قله ریزان " ما رو می گرفت...یه جورایی دوسش داشتم ولی ازش می ترسیدم...برای صعود قله هم حاجی همیشه می گفت: تعدادمون باید کم باشه و بچه ها قوی ، بالاش صخره ای و مشکله
اینا بود تا روز دوم خرداد ...که برنامه ریزان را گذاشتیم...هواشناسی هم بارندگی رو برای بعدازظهر پیش بینی کرده بود و برنامه ما هم بطرف قله ریزان اعلام شده بود...یعنی قرار بود ارتفاع اصلی قله رو بریم و به قول حاجی " تا ببینیم ***فرمانده ، طبیعت *** چی میگه "... و البته بوی قله می اومد...من حسش می کردم...
چهارشنبه ظهر، شبکه ورزش ، مصاحبه با هیمالیا نورد دوست داشتنی مون "عظیم قیچی ساز" را تماشا می کردم که مجری برنامه اعلام کرد جمعه هیمالیا نوردا توی دشت هویج جمعند، برای قله ریزان، همایشی برای بزرگداشت "جعفر ناصری" هیمالیا نورد از دست رفته سال 91 که خدایش بیامرزد...گفتم اوه ، اوه ، ...چه شود...ما و هیمالیا نوردا...
افجه یکی از روستاهای لواسانات است، روستایی بزرگ و آباد و در فاصله پنج کیلومتری از شمال خاور شهر لواسان و ناحیهای کوهستانی و سردسیر است. آب افچه از رودخانه و چشمه ساران تامین میگردد. محصولش گندم و جو و بنشن و عسل و میوهاش سیب و گیلاس و آلبالو است و شغل مردمش کشاورزی و گلهداری است.
دشت هویج که به زبان محلی آن را گرچال یا گهچال و یا گیاه چال مینامند یکی از زیباترین جاذبههای روستای افجه است که در ارتفاع ۲۴۰۰ متری از سطح دریاو در بالادست مرکز روستا قرار دارد. روایتهای تاریخی مختلف حکایت از آن دارند که در روزگار گذشته بخش وسیعی از زمینهای این دشت به کاشت هویج اختصاص داشته، اما امروز اثری از این مزارع به چشم نمیخورد.
از قلههای مجاور دشت میتوان از قلهٔ ریزان (۳٬۶۵۰متر)، پرسون (۳٬۱۰۰متر)، آتشکوه (۳٬۸۵۰متر) و ساکا 3300 متر نامبرد.
ساعت 7.40 افجه بودیم...بعداز سلام و علیک با چندتا از آشناها بطرف دشت به راه افتادیم...بین راه یه گروه بلندبالا را هم دیدیم...گروه بانکی ها+ یه گروه 2-3 نفره فیلمبرداری که معلوم شد برای یه شبکه اسپانیایی فیلم می گیرن... گفتم که... چه شود امروز
خوبه که مستند می گرفتند و تقاضای مصاحبه نکردند...از آوازهای آذری حاجی کنار چشمه هم گرفتند...راه را ادامه دادیم تا دشت هویج
روی تخته سنگهای ورودی دشت هویج دیدم که نوشته اند ورود به دشت ممنوع! حواستون باشه دشت هویج کم کم داره تصرف میشه
اطراف چشمه دشت حسابی شلوغ بود. ماشاا...چقدر هیمالیا نورد داریم و خودمون خبر نداریم!...حاجی رفت برای گپ و گفتی با دوستان و آشنایان هیئتی و فدراسیونی و ما نشستیم زیر درختها به صبحانه...خوشبختانه ما از هفت دولت آزادیم
برای رسیدن به دشت هویج از تهران ۲ مسیر پیش روی قرار دارد؛ اولی یک جاده آسفالته ۵ کیلومتری است که با عبور از جاده لشگرک ما را به شهر لواسان و در نهایت افجه و دشت هویج میرساند. راه دوم نیز ۸ کیلومتر مسافت دارد و به طرف شمال شرقی میرود.
به دلیل کوهستانی بودن منطقه، رسیدن به دشت هویج در تابستان حدود یک ساعت و نیم و در زمستان به بیش از ۲ ساعت زمان نیاز دارد که ممکن است در فصل سرما گردشگران را با دردسرهایی روبه رو کند.
بلندگوی همایش از قرعه کشی شرکت کنندگان می گفت و بعد هم عده ای را فرستادند پرسون و هیمالیا نوردای اصلی را به سرپرستی آقای رضاخانی بطرف قله ریزان...ما هم نشسته بودیم و دورادور نظاره شان می کردیم .
ساعت 9.40 با شروع باران کم کم به صرافت افتادیم که به راه بیفتیم...ای بابا ، این هواشناسی mountain forecast که گفته بود بارندگی بعدازظهره ... خوبه که صبح ، دقیقه نود ، پانچو رو انداخته بودم توی کوله...اونم بیشتر از ترس توبیخ حاجی
حرکت را مستقیما از روی یال ریزان که به دشت هویج باز میشود شروع کردیم...بچه ها هم هر کدام برای خودشان پوشش های ضدآب ردیف کردند و صعود ریزان کم کم شروع شد
باران تندی بود و حدود یکساعتی حسابی بارید...خوشبختانه هوا آرام بود و باد نمی وزید و من چه کیفی می کردم زیر پانچوی سبک و کاملا ضدآبم ، احساس امنیت کامل
بین راه دوباره به گروه پرجمعیت بانکی ها رسیدیم و کمی باهاشون اختلاط کردیم...جلوتر از خودمون روی یال ، هیمالیانوردان محترم را می دیدیم که در چند گروه جدا جدا در حرکت بودند.
حدود ساعت 10.30 باران قطع شد و هوا ابری آفتابی... حاجی لیدر 2 نفر از بچه ها که آمادگی ارتفاع نداشتند را به دشت فرستادند و بقیه حرکت...
رو به آبی ، رو به خورشید...
بین راه آقای رضاخانی را دیدیم که داشت از قله برمی گشت...تنها بود!... با حاجی لیدر ما مجددا چاق سلامتی کردند و ما هم یواشکی سلامی عرض کردیم...
به دیواره صخره ای زیر قله که رسیدیم حاجی گفت نصف مسیر مونده... وای خدایا این همه اومدیم فقط نصفش بود...
دیواره صخره ای جالبی بود و زیر قله بند عیش را به یادم می آورد ... دقیقا مثل بند عیش قسمت بعدی صعود یه تراورس به سمت راسته...
در انتهای این تراورس به شیاری سنگی رسیدیم و دست به سنگی کمی طولانی که ما را به صخره ای عظیم در زیر قله رساند.
حالا برای رسیدن به قله باید از این صخره گذشت ...ما دامنه سمت راست صخره را انتخاب می کنیم...شیبی تند با خرده سنگهایی لغزان که فلسفه نام ریزان را دقیقا برایم معنا می کند.
با وجود حرکت آرام و با احتیاط گروه هر چند دقیقه از زیر پایمان پاره سنگی به طرف پایین پرتاب میشود که با فریاد سنگ - سنگ افراد پایینی را خبر می کنیم...نگران گروه پرشمار بانکی ها هستم که ظاهرا قصد دارند همگی شیار سنگی را رد کرده و به قله برسند.
حالا به یال اصلی قله رسیده ایم...چند نفری از هیمالیا نوردان در حال برگشتن هستند... خدا قوتی نثار هم می کنیم و نفسی می گیریم و 5 دقیقه بعد روی قله هستیم...
ساعت 13 : قله ریزان با تابلوی نشانگر مخصوص
نیم ساعتی استراحت قله است و عکسهای یادگاری و تغذیه ای سبک...
تعداد زیادی از گروه بانکی ها هم به قله رسیده اند...زنده باد و خدا قوت به همگی...
برای فرود مسیر مناسبتری را انتخاب می کنیم...مسیری که با سنگچین در بالای همان صخره عظیم مشخص شده و با عبور از چند معبر سنگی ما را به زیر دیواره می رساند...بقیه راه همان راهی است که آمده ایم ...بطرف دشت ... و این بار با چیدن تره کوهی و آویشن لذت بخش میشود
و ساعت 15.30 دشت هویج...به استراحت و ناهار...خبری از همایشی ها و هیمالیانوردان نیست...
و من که سرم سنگین شده و کاملا بی اشتها...این دفعه نوبت منه ارتفاع زدگی...ولی خب طوری نیست...چاره شو میدونم...فقط اکسیژن میخورم!... من این واحدها رو پاس کردم
و 16.20 پیش به سوی خانه...با کوله باری از نشئگی صعود این قله پرهیبت
قله سرسختی بود...خوشم اومد... سرسخت تر از آتش کوه...
تا بعد
آتیه