به نام آفريدگار بي همتا
در يك روز سرد زمستاني به بركت باد شديدي كه از ديشب وزيدن گرفته ، آلودگي هوا از شهرمان براي مدت كوتاهي هم كه شده ، رخت بر بسته است ، و ما آماده صعود ديگري شده ايم تا در كنار دوستان خاطره اي بسازيم كه افتخار نگارش آن ، دوباره قسمت بنده گرديد .( البته با توجه نمرات شرم آور انشاي نگارنده در دوران تحصيل ، حق اعتراض براي تمام خوانندگان گرامي و همنوردان عزيز محفوظ مي باشد )
ميني بوس آقاي حقيقي با قدرتي مثال زدني در ميان خواب صبحگاهي اهالي دره فرحزاد خود را از جاده اي خاكي با شيب تند بالا مي كشد و ثابت مي كند همچنان دود از كنده بلند مي شود و تا آنجايي كه راه هموار است مسير را ادامه مي دهد و حدود ساعت هفت صبح است كه با گفتن خسته نباشيدي از ته دل به آقاي حقيقي و البته ميني بوس ايشان كه از اين پس آنرا بعلت قدرت فراوان "نفربر پرسون يك " مي ناميم پياده شده و همان جا حلقه معارفه را تشكيل مي دهيم .
وقتي ليدر بزرگوار طبق معمول برنامه صعود را تشريح مي كند از نحوه برنامه ريزي ايشان و تناسب برنامه با مناسبت هاي پايان ماه صفر انگشت به دهان مي مانم . برنامه امروز همان است كه آرزوي آن را داشتم : امامزاده داوود .
حركت را در هوايي پاك و آسماني آبي آغاز مي كنيم ، نعمتي كه اين روزها به كالايي ناياب بدل گرديده و ما آنقدر كه به فكر كمبود دارو و خوراك دام و ارز و غيره هستيم در جستجوي آن نيستيم ، اما امروز اين نعمت فراوان يافت مي شود و اين از راحتي تنفس به خوبي نمايان است.
مسير يخبندان و لغزنده است حتي قسمتهايي از رودخانه كاملاً يخ زده و در گوشه و كنار قنديلهاي زيبايي را مي بينيم كه هنر دست طبيعت است .
مسیر کوهپیمایی فرحزاد به امامزاده داوود یکی از قدیمی ترین و مشهورترین مسیرهای شمال غرب تهران است.
این جاده خاکی بطول 15 کیلومتر از بالای محله فرحزاد شروع شده و در یک مسیر پر پیچ و خم و زیبای کوهستانی از کنار دره سرسبز و رودخانه ای همیشه خروشان به امامزاده داود میرسد.
مسیر اصلی این امامزاده در گذشته های نه چندان دور همین مسیر فرحزاد بوده و مسیر آسفالته جدید از طریق کن و روستای سولقان به امامزاده داوود منتهی میشود.
از قهوه خانه متروکه " آب زندگانی " می گذریم . ساعت هشت صبح به "دره آش خوران "مي رسيم و ليدر بزرگوار كه از خاطرات روزهاي پر رونق اين مكان و اطراق مسافران در آن مي گويد و آقاي حاتمي كه با شنيدن نام اين مكان عنوان مي كند به همراه خود دبه اي بزرگ آش رشته آورده و تحسين و تمجيد همنوردان را برمي انگيزد .
ساعتي بعد دركنار رودخانه و از جاده اي خاكي كه كم كم از برف پوشيده مي شود مسير را ادامه ميدهيم تا به "يونجه زار" می رسیم. قهوه خانه اي متروكه که براي ليدر بزرگوار يادآور خاطرات چهل پنجاه سال قبل است ( كه صد البته ليدر جوانمان به دليل سن و سال كمشان وصف آن را فقط از قديمي ها شنيده اند ) و از آنهمه رونق و شلوغي حوض آبی و چند اتاق نيمه ويران باقي مانده .
در يكي از اتاقها گروه ديگري كه بعداً مي فهميم كونگفو كار هم هستند شب را در كنار آتش سپري كرده اند آتشي كه همگي و به ويژه جناب سرهنگ خيلي از آن لذت مي بريم و با اينكه خودمان هم با هيزمي كه در مسير جمع كرديم آتشي مي افروزيم ولي پس از خوردن صبحانه همگي دور آتش همسايه حلقه مي زنيم و از گرماي آن استفاده مي كنيم .
آقاي حاتمي آش معروف را همانجا استتار ميكنند و به اميد اينكه در بازگشت آش و آتش در جاي خودشان باشند به راه مي افتيم و پس از مدت كوتاهي ليدر بزرگوار مسير را از ميان رودخانه به جهت مخالف و شيب تند آن تغيير مي دهد . مسيري كه در آن لاشه و بقاياي اتومبيل هاي واژگون شده حكايت از مهيب بودن آن دارد.
عبور از مسيرهاي ريزان كتل خاكي كه گاهي در برف گام برمي داريم و گاهي در شن دليل خوبي است براي مصرف انرژي صبحانه !
و بالاخره حدود ساعت يازده به جايي مي رسيم كه سالها پيش جمشيد مشايخي در فيلم سوته دلان گفت : "همه عمر دير رسيديم "، همانجايي كه ديگه عمر برادرش براي زيارت امامزاده داوود قد نداد . و چه جالب كه ليدر بزرگوار در زمان فيلمبرداري اين سكانسهاي فوالعاده سر صحنه حاضر بوده اند .( ما كه نفهميديم چه جوري با سي سال سن اون موقع در عالم هستي بودن ، چه برسه به سر صحنه فيلم سوته دلان !)
پس از پشت سر گذاشتن شيبهاي تند كتل خاكي حالا به گردنه و ارتفاعي مي رسيم كه با توجه به تميزي هوا ، از آنجا قلل متعددي پيداست كه نزديكترينشان بند عيش (2766) ، چين كلاغ (2850) و دوشاخ (3045 ) و پهنه سار و قله نمه (3040 ) هستند .
حالا باید مسیر را به سمت راست ادامه دهیم و گردنه را دور بزنیم. از آنجا به بعد مسير پوشيده از برفي است كه ارتفاع آن در بعضي جاها به يك متر مي رسد . پس تجهيزات لازم را به تن كرده و از پس ليدرمان كه با قدرت جوانيش برف كوبي مي كند حركت مي كنيم .
روستاي كيگا ( 1520) در سمت چپ پيداست .
روستای کیگا : در بین مردم شایع است که امامزاده در حالی که زخمی بوده و از آنجا رد می شده ، قرار بوده که اهالی روستا او را لو ندهند ولی با چشمانشان اشاره به مسیر رفتن ایشان میکنند و از آن به بعد چشم های اهالی این روستا چپ میشود . البته این موضوع ریشه در واقعیت ندارد و مردم روستا از این موضوع با خنده یاد میکنند.
و كمي جلوتر به تپه سلام مي رسيم و منظره بكر گنبد طلايي امامزاده داوود .
از همان جا سلامي مي دهيم و عرض ارادتي و خدا را شكر كه در اين روز چنين زيارتي نصيبمان شد و آنهم دقيقاً همزمان با صلاة ظهر ...
السلام عليك ....
نسب امامزاده داوود با پنج پشت به امام زین العابدین (ع) میرسد . این بقعه برای اولین بار در زمان صفویه بنا شد.
تپه سلام : جايي که اولين بار در طول مسير گنبد امامزاده داوود ديده ميشود و تا گنبد امامزاده 20 دقیقه فاصله دارد.
راه بازگشت اما پس از رسيدن به سراشيبي كتل خاكي از مسيري ديگر است ، همان مسيري كه بارها شنيده ايم مردم با اسب و قاطر به زيارت مي رفته اند و قسمتهايي از آن عجب ترسناك است طوري كه نمي تواني به پايين نگاه كني حالا فكرش را بكنيد كه سوار بر حيوان زبان نفهمي هم باشي !
به يونجه زار كه مي رسيم هم آش سرجايش هست و هم آتش و حالا چه مي چسبد ناهار در كنار آين آتش سرخ و دوستان .
پس از ناهار و استراحتي كوتاه مسير هشت كيلومتري تا فرحزاد را مي پيماييم و پس از گذشتن از كوچه پس كوچه هاي فرحزاد با خاطري خوش از روزي خاطره انگيز به "نفربر پرسون يك " مي رسيم كه منتظر ماست و همانطور كه در طلوع آفتاب از آقاي حقيقي خداحافظي كرديم حالا در غروب آفتاب به او سلامي دوباره مي كنيم .
در اين دير دير بنياد عجب غافل نهاديست آدمي زاد
به نعمت گرچه عمري بگذراند نداند قدر آن تا درنماند
"عكس هفته "