....قهرمان هفته....
"آقا مهدی هاشم زاده" که قراره به مناسبت فتح اولین قله ش به همه مون بستنی بده...
گروه کوهنوردی پرسون، پُرسون پُرسون، رفت قله ی پرسون
هه، چه باحال.
اسم دشت هویج رو که میشنوم یاد سال 80 می افتم. خوابگاه بودم. یکی از هم اتاقیام اومد و گفت جمعه قراره بریم دشت هویج.
من تا حالا اسم دشت هویج رو نشنیده بودم و پقی زدم زیر خنده و حالا نخند و کی بخند. خلاصه وقتی فهمیدم واقعا اسمش دشت هویجه کلی ضایه شدم
میگن سال ها پیش اونجا هویج کشت میکردن. چه میدونم. لابد دیگه.
ساعت 6 صبح مثل همیشه دم در فرهنگسرا بودیم و با یه دستگاه اتوبوس (البته راننده اش هیچ اعتقادی به اتوبوس بودنش نداره ومعتقده لامبورگینیه) راهی افجه شدیم.
بین راه یه تماسی با وحید و امیر گرفتیم ببینیم کجان، که اعلام داشتند که ما پشت سرتونیم، برین برین داریم سپر به سپر میاییم. ولی دریغ از یه جنبنده ای (جمبنده؟) که دنبال اتوبوس باشه. خلاصه فهمیدیم که اینا دنبال یه مینی بوس راه افتادن و خوب شد زود فهمیدیم وگرنه معلوم نبود مجبور به فتح کدوم قله میشدن. شایدم مجبور میشدن برن عروسی. آخه من یه بار این بلا سرم اومده. توی یه شهر که غریبه بودم افتادم دنبال 7 – 8 تا ماشین به امید اینکه اونا راه رو بلدن و الان میافتیم توی اتوبان. آخرش سر از یه تالار عروسی در آوردیم. نگو اینا همه فامیل بودن و داشتن میرفتن عروسی
امروز من گزارش نوشتنم نمیاد همه اش دارم خاطره میگم.
خلاصه ساعت 7:30 بود که رسیدیم افجه. از اتوبوس پیاده شدیم و راه افتادیم. اوایل راه بعد از عبور از چند کوچه باغ به یه جاده ی خاکی رسیدیم و انتهای جاده به وسیله ی یه پل چوبی از روی رودخونه عبور کردیم و دوباره جاده ی خاکی رو ادامه دادیم.
این جاده تا نزدیکی های خود دشت ادامه داره.
وسط راه حلقه ی معارفه تشکیل شد و همه خوشونو معرفی کردن.
راستی توی این برنامه بیسیم هم داشتیم که خیلی باحال بود. از حاجی به مرکز، مرکز به گوشم کشششششششششششش . . . (این صدای بیسیمه بود)
ساعت 9 و نیم اینا رسیدیم به دشت هویج و همه ی بچه ها شروع کردن به کندن هویج. همه جا پر هویج بود. یه قسمت هایی هم هویج بستنی کاشته بودن. (اینا توهمات کسیه که شب قبلش فقط 1.5 ساعت خوابیده. خیلی جدی نگیرین)
انتهای دشت کنار اون درخت کوتوله ها بساط صبحونه به راه شد.
امیر و وحید صبحونه فلفل آورده بودن. یه ذره تخم مرغ هم آورده بودن که با فلفلا بخورن.
ساعت 10:45 برپا.
راستش می خواستم بمونم و بخوابم چون خیلی خوابم میومد. ولی شوق قله نذاشت و راهی شدم.برای قله 35 نفر بودیم.
دشت هویج تهران یا گُرچال نام دشتی واقع در البرز مرکزی در استان تهران است.
این دشت در ارتفاع ۲۴۰۰ متری از سطح دریا و در بالای روستای افجه در نزدیکی لواسان قرار گرفته و گفته میشود در گذشته در آن هویج کشت میشدهاست، هر چند که امروزه اثری از هویج در آن یافت نمیشود. هم اکنون نیز دهقانان افجه به کشت محصولات مختلف کشاورزی در آن مبادرت میورزند و وجود باغهای گیلاس نیز در آن مشهود است.
در ضلع شمالی دشت، گردنه افجه قرار دارد که بقایای راهی مالرو در آن موجود است؛ این راه، دشت را که در لواسانات واقع است به دشت لار و دیگر ارتفاعات البرز مرکزی مرتبط میسازد. روایت است که ناصرالدین شاه و دیگر شاهان قاجار از این گردنه برای رفت و آمد با کالسکه به دشت لار و سایر ییلاقهای آن نواحی استفاده میکردهاند.
از قلههای مجاور دشت میتوان از قلهٔ ریزان (۳٬۶۵۰ متر)، پرسون (3160 متر)، آتشکوه (۳٬۸۵۰ متر) و مهرچال (۳۹۲۰ متر) نامبرد.
وجه تسمیه این دشت با گُرچال از ترکیب دو نام گُر + چال گرفته شدهاست.
گُر و یا آگِر در گویش ایرانیان باستان به معنای آتش (هنوز هم واژه گُر گرفتن به معنی شعلهور شدن آتش در زبان پارسی به کار میرود) و چال نیز به معنای جایگاه بودهاست که این دشت را در گذشته گرچال به معنای جایگاه آتش یا آتشدان مینامیدهاند. گمان بر این است که علت این نامگذاری گرمتر بودن این دشت نسبت به قلههای اطراف آن است.
اگر بخواهید از تهران به دشت هویج سفر كنید، باید حدود 5 كیلومتر در جاده لشكرك طی کنید و لواسان را پشت سر بگذارید تا به روستای افجه برسید، در شمال این روستا دشت در انتظار شما، آغوش باز كرده است.
قله پرسون قله اي با ارتفاع 3160 متر در منطقه البرز مركزي ايران و در شمال بخش افجه لواسانات و جنوب دشت لار واقع شده است . راه اصلي دسترسي به اين قله مسير لواسانات - روستاي افجه - دشت هويج ميباشد.قله پرسون سمت شرق دشت هویج قراردارد که آنرا ميشود از قله سنگیش شناخت .
رفتیم انتهای دشت و کم کم صعود واقعی شروع شد. از کنار رودخونه مسیر رو ادامه دادیم و رسیدیم به یه آبشار خیلی باحال. کلی عکس انداختیم و علیرضا خود به خود خیس شد و اینا. باور بفرمایید من هیچ نقشی توی خیس کردن علیرضا نداشتم.
دوباره به راهمون ادامه دادیم و بعد از یه شیب نفس گیر و با چند استراحت چند دقیقه ای ساعت حدودای 13:15 رسیدیم به قله ی پرسون.
حدود نیم ساعت استراحت کردیم و راهی پایین شدیم ولی از یه مسیر دیگه.در واقع از سمت چپ قله.
ساعت 15:30 بود که رسیدیم به دشت و بساط نهار رو به راه کردیم.
بعد از نهار هم راه افتادیم سمت افجه و حدودای 17:30 رسیدیم به اتوبوس.
بین راه علیرضا طی یه حرکت انقلابی برای همه بستنی و لواشک خرید و کلی محبوب دل ها شد.
ساعت 19:30 بود که رسیدیم فرهنگسرا و یه برنامه ی خوب و عالی به پایان رسید.
اگه گزارش خیلی مختصر و کوتاه بود به بزرگواری خودتون ببخشین چون من سه چهارم مسیر رو در خواب طی کردم.
"اینم پدر و پسر قهرمان"