6صبح : جمع دوستان جلوی فرهنگسرا بهمن منتظر سرویس هماهنگ شده شهرداری که بعد از 20 دقیقه معطلی بالاخره خبر میرسد که ماشین بین راه مشکل پیدا کرده و دیرتر می رسد! با سواری بچه ها راه می افتیم طرف درکه.
7 صبح : پس از معارفه همیشگی حرکت آغاز میشود. برف زیبایی شروع شده و حاجی به حرکت از راه اصلی به طرف پناهگاه پلنگچال رضایت می دهد! (عجیبا غریبا )
بارش های این چند هفته درکه را حسابی سفید پوش کرده ودر بعضی قسمتها مسیر حسابی لغزنده و خطرناک است... و هوا مه آلود ورویایی ...و بارش برف که کم و بیش ادامه دارد.
بالاخره ساعت 10 صبح محتاطانه وارد پناهگاه میشویم.
یکساعتی به صبحانه می گذرد.
دو نفر از دوستان برای بازگشت عجله دارند. یک نفر هم مصدوم از مچ پا داریم ( که قبل از پناهگاه مورد تهاجم ناخواسته کوهنوردان در حال برگشت قرار گرفته! وحالا هم با ماساژ و باند پیچی سپرده ایمش به یکی از دوستان)
بنابراین ساعت 11 در حالی که آفتاب درآمده حرکت مجدد با 15 نفر از بالای پناهگاه آغاز میشود....به طرف گردنه پلنگچال...
گوسفند سرای بالای پناهگاه ...ارتفاع حدود 3000 متر...آفتاب دلچسبی است و یخ بچه ها باز شده و نشئگی ارتفاع...
تک و توک کوه نوردان مسیر که همگی به گروه 15 نفره ما ماشاا... می گویند. در چنین هوایی و 15 نفر با هم !
ساعت 1 بعدازظهر : گردنه پلنگچال...ارتفاع 3100 متر
هوا بازهم برگشته و طوفانی در راه است....عکسی می گیریم و راه آمده را باز می گردیم.
با هر قدم در چاله های برفی گیر می افتیم و اینجاست که عمق برف و شیب مسیر خود را نشان می دهد...جالا می فهمم چرا هر که این مسیر را طی می کند از ولنجک برمی گردد...
14.15 : دوباره پناهگاه پلنگ چال... و پاکوب برف چنان انرژی مان را تحلیل برده که ناهار دلچسب تر از همیشه...
15.15 : حوصله کله پاشدن و افزایش مصدومین نداریم! یخ شکنها را می بندیم و مصدوم مظلوم مان ! را می اندازیم جلو و همگی به صف...
17.30 : پس از امداد رسانی به یک مصدوم دیگر درمسیر بالاخره می رسیم به ماشینها.
و آخرین حاشیه این هفته هم پنچری دور از انتظار ماشین خانمها بود که میثم و رضا به موقع به دادمان رسیدند و با سلام و صلوات بالاخره رسیدیم جلوی فرهنگسرا...
تا بعد...
آتیه